کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسدان
لغتنامه دهخدا
اسدان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَدَن ، بمعنی پرده یا پرده ٔ بارگیر. (منتهی الارب ). کجاوه پوش . || جامه ها.
-
اسدان
لغتنامه دهخدا
اسدان . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَسد، بمعنی شیر نر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
سدن
لغتنامه دهخدا
سدن . [ س َ دَ ] (ع اِ) پرده یا پرده بازگیر. ج ،اسدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به سدل شود.
-
اسد
لغتنامه دهخدا
اسد. [ اَ س َ ] (ع اِ) شیر بیشه . شیر درنده . (غیاث ). اجبه . جخدب . اَبغث . مُجشم . جراهم . متبلل . جذع . (منتهی الارب ). باقر. مبیح . بهور. بهنس . بیهنس . بهینس . متبهنس . محطم . محتضر. ابولبد. ابوفراس . غضنفر. لیث . حطام . حطوم . ج ، آساد، اُسود، ...
-
صخر
لغتنامه دهخدا
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) ابن عمروبن الشرید السلمی وی برادر خنساء است . عمرو پدر او بموسم دست صخر و برادر او معاویه را می گرفت و بر مردم فخر میکرد و می گفت من پدر دو فرزندم که نیکوترین مصر هستند و مانند این دو برادر از این پیش نبوده است و کسی بر او انکار ن...