کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسداغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسداغ
لغتنامه دهخدا
اسداغ . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سُدغ .
-
واژههای همآوا
-
اصداغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صُدْغ] [قدیمی] 'asdāq = صدغ
-
اصداغ
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ صدغ . 1 - بناگوش ها 2 - زلف ها، پیچه ها.
-
اصداغ
لغتنامه دهخدا
اصداغ . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صُدْغ . (دهار) (منتهی الارب ). ج ِ صُدْغ ، بمعنی مابین چشم و گوش مردم . و موی پیچیده بر صدغ فروهشته . (آنندراج ). بناگوشها. موهای بناگوش و میان چشمهاو گوشها و موها که بر این مواضع باشند. ج ِ صدغ ، بمعنی میان چشم و گوش و موی ...
-
اصداق
لغتنامه دهخدا
اصداق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صِدْق . راستیها. (غیاث ) (آنندراج ).
-
اصداق
لغتنامه دهخدا
اصداق . [ اِ ] (ع مص ) کابین دادن . (زوزنی ). کاوین نام بردن . (تاج المصادر بیهقی ). کاوین کردن . کابین زن کردن . (آنندراج ). دست پیمان نامیدن . (منتهی الارب ). صداق معلوم کردن . تعیین کردن صداق دختر. (از المنجد). اصداق مرد زن را؛ تعیین کردن صداق وی ...