کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسحیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسحیه
لغتنامه دهخدا
اسحیه . [ اُ حی ی َ ] (ع اِ) هر پوست که بر گوشت پاره ٔ روی استخوان باشد. (از منتهی الارب ). الاسحیة؛ کل قشرة علی مضائغ اللحم من الجلد. (قاموس ). واحد آن نیامده یا واحد آن سحایه است .
-
اسحیه
لغتنامه دهخدا
اسحیه .[ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ سِحا و سِحایه . مهرهای نامه .
-
جستوجو در متن
-
اسحاء
لغتنامه دهخدا
اسحاء. [ اِ ] (ع مص ) مهر کردن نامه . (منتهی الارب ): اسحی الکتاب . || اسحیه نزد کسی بسیار شدن . بسیار شدن اسحیه نزد کسی . (منتهی الارب ). خداوند سحاء بسیار شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
سحاءة
لغتنامه دهخدا
سحاءة. [ س ِ ءَ ] (ع اِ) مهر نامه . ج ، سحاء، اسحیة. (منتهی الارب ). ما اخذ من القرطاس . (اقرب الموارد). || گیاهی است خاردار که زنبور عسل آن را خورد و شهد آن در نهایت خوبی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دماغ . || پاره ای از ابر. (منتهی الارب ). ...
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...