کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسحاق آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسحاق آباد
لغتنامه دهخدا
اسحاق آباد. [ اِ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت نیشابور خراسان ، عده ٔ قراء 20،مساحت 4 فرسخ ، مرکز اسحاق آباد، حد شمالی زبرخان ، شرقی جلگه ٔ رخ ، جنوبی جلگه ٔ رخ و حدّ غربی عشق آباد. و آن در دوفرسخی میانه ٔ جنوب و مغرب آباده است . (فارسنامه ). و رجوع بحبیب...
-
واژههای مشابه
-
إِسْحَاقَ
فرهنگ واژگان قرآن
از پيامبران الهي و فرزند حضرت ابراهيم (علي نبينا و عليهما السلام)
-
صحرای اسحاق
لغتنامه دهخدا
صحرای اسحاق . [ ص َ ی ِ اِ ] (اِخ ) از طسوج لنجرود است . (تاریخ قم ص 113).
-
ابن اسحاق
لغتنامه دهخدا
ابن اسحاق . [ اِ ن ُ اِ ] (اِخ ) ابوبکر یا ابوعبداﷲ محمد، نواده ٔ یسار. و یسار را در سال 12 هَ .ق . ببردگی بمدینه برده اند، و آغاز زندگانی ابن اسحاق بمدینه بود و بعلت قصص و اشعاری مخالف عفاف که از او مشهور شد موردغضب مالک بن انس امام معروف گردیده و ن...
-
دیر اسحاق
لغتنامه دهخدا
دیر اسحاق . [ دَ رِ اِ ] (اِخ ) دیری است واقع میان حمص و سلمیه . (از معجم البلدان ).
-
قاضی اسحاق
لغتنامه دهخدا
قاضی اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به قاضی جلال الدین اسحاق شود.
-
قطیعه ٔ اسحاق
لغتنامه دهخدا
قطیعه ٔ اسحاق . [ ق َ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) وی اسحاق ازرق شروی مولی محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس است . منصور در بغداد نزدیک کرخ طرف راست سویقه ٔ ابوالورد زمینی را به وی داد و آن به این نام موسوم گشت . (معجم البلدان ).
-
اسحاق ترسا
لغتنامه دهخدا
اسحاق ترسا. [ اِ ق ِ ت َ ] (اِخ )یکی از علمای اهل تصنیف در عهد عضدالدوله ٔ دیلمی .
-
اسحاق ترک
لغتنامه دهخدا
اسحاق ترک . [ اِ ق ِ ت ُ ] (اِخ ) رجوع به مسلمیّه شود.
-
اسحاق جلاب
لغتنامه دهخدا
اسحاق جلاب . [ اِ ق ِ ج َل ْ لا ] (اِخ ) (جلاّب بمعنی چوبدار یعنی آورنده ٔ گوسفندان برای فروش است ) در جامعالروات وی را از اصحاب حسن عسکری شمرده است . در کتاب کافی در باب مولد امام ابوالحسن علی بن محمد (ع )، خبری از اسحاق توسط علی بن محمد نوفلی روایت...
-
اسحاق راهویه
لغتنامه دهخدا
اسحاق راهویه . [ اِ ق ِ ی َ ] (اِخ ) رجوع به اسحاق بن ابراهیم حضینی شود.
-
اسحاق کسائی
لغتنامه دهخدا
اسحاق کسائی . [ اِ ق ِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به کسائی شود.
-
اسحاق آوند
لغتنامه دهخدا
اسحاق آوند. [ اِ وَ ] (اِخ ) موضعی در جنوب بیستون (بهستان ) و در آنجا نقشی از آثار عهد ماد مانده که قدمت آن بقرن هشتم ق . م . میرسد و اکنون نقش مذکور موسوم است بدکان داود و آن قبری است در بدنه ٔ کوه تراشیده . نقش مزبور عبارت است از صورت یک ایرانی که ...
-
اسحاق افندی
لغتنامه دهخدا
اسحاق افندی . [ اِ اَ ف َ ] (اِخ ) (خواجه ...) یکی از مشهورترین علمای متأخر عثمانی . وی چند زبان شرقی و غربی میدانست و در علوم متنوعه و مخصوصاً ریاضی و فنون حکمت و طبیعیات و هیئت و نجوم صاحب ید طولی بود. اثری جامع و مفصل در علوم ریاضی و هیئت و حکمت ...