کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استیماء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استیماء
لغتنامه دهخدا
استیماء. [ اِ ] (ع مص ) استئماء. پرستار گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). بکنیزکی گرفتن . برده و یسیر خریدن . کنیزک گرفتن . کنیزک خریدن . (زوزنی ).
-
واژههای همآوا
-
استیماع
لغتنامه دهخدا
استیماع . [ اِ ] (ع مص ) استئماع . امع گردیدن : تأمع الرجل و استأمع؛ صار امعة. (قطر المحیط).
-
جستوجو در متن
-
استئماء
لغتنامه دهخدا
استئماء. [ اِ ت ِءْ ] (ع مص ) رجوع به استیماء شود.
-
مستأمی
لغتنامه دهخدا
مستأمی .[ م ُ ت َءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استئماء. کنیزک گیرنده . (منتهی الارب ). آنکه کسی را به کنیزی گیرد. (اقرب الموارد). و رجوع به استئماء و استیماء شود.
-
پرستار
لغتنامه دهخدا
پرستار. [ پ َ رَ ] (نف ، اِ) صفت فاعلی از پرستیدن . بنده . عبد. برده . چاکر. خادم . غلام . نوکر. خدمتکار. (برهان ). مطلق خدمتکار. (غیاث اللغات ). قین . وصیف : بدو گفت بیژن که ای بدنژادکه چون تو پرستار کس رامبادچرا کشتی آن دادگر شاه راخداوند پیروزی و ...