کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استیفاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استیفاء
معنی
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تمام فراگرفتن . 2 - طلب تمام حق را کردن . 3 - (اِ.) شغل و وظیفة مستوفی . 4 - تصفیة حساب مالیات .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استیفاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تمام فراگرفتن . 2 - طلب تمام حق را کردن . 3 - (اِ.) شغل و وظیفة مستوفی . 4 - تصفیة حساب مالیات .
-
استیفاء
لغتنامه دهخدا
استیفاء. [ اِ ] (ع مص ) تمام فراگرفتن . تمام فروگرفتن . (غیاث ). تمام گرفتن . (منتهی الارب ). تمام فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). تمام فارسیدن . (زوزنی ) : وقت استیفای جرایات و رسوم بر مئین و الوف فزون باشند. (جهانگشای جوینی ).- استیفاء حق یا مال خود...
-
واژههای مشابه
-
دار استیفاء
لغتنامه دهخدا
دار استیفاء. [ رِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اداره یا دیوانی گفته می شد که کار وزارت دارایی یا ادارات دارایی و امور مالیه ٔ کشور را اداره میکرد : عبدالغفار بدار استیفا رود و بگوید مستوفیان را که خط بر حاصل و باقی وی کشند. (تاریخ بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
مستوفی
لغتنامه دهخدا
مستوفی . [ م ُ ت َ فا ] (ع ص ) نعت مفعولی از استیفاء. حق که بطور کامل گرفته شده باشد. (از اقرب الموارد). || کامل . جامع. مفصل . به تفصیل : شرح و تفصیل آن مستوفی بیاورده . (کلیله و دمنه ). علماء عصر و فضلاء دهر را جمع کرد تا در تفسیر قرآن مجید... تصنی...
-
ام الحساب
لغتنامه دهخدا
ام الحساب . [ اُم ْ مُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) در اصطلاح علم استیفاء هر مدی را گویند که در اول ورق حساب کشند و آنرا صدرالحساب نیز خوانند. در ام الحساب الفاظی مخصوص بکار برند چون المجموع و المواجب و جز آنها. رجوع به نفایس الفنون در قسم اول فن پانزدهم (ع...
-
انتفاد
لغتنامه دهخدا
انتفاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود ساختن . (از اقرب الموارد). تمامه ٔ چیزی را گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).بتمام چیزی را گرفتن . (ناظم الاطباء). استیفاء حق . (از اقرب الموارد). || شیر دوشید...
-
برهان الدین
لغتنامه دهخدا
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب خواجه عبدالحمید کرمانی ، وزیر سلطان ابوسعید. وی در علم حساب و استیفاء سرآمد وزرای عراق عرب بود و سلطان ابوسعید در اواخر عمر خود او را منصب وزارت داد. رجوع به دستورالوزراء خواندمیر ص 377 شود.
-
خشک آمار
لغتنامه دهخدا
خشک آمار. [ خ ُ ] (اِمرکب ) به معنی خشک آمار است که مرض استسقاء باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || تتبع و استقصا و تفحص و تجسس و استفسار حساب و استیفاء . (برهان قاطع) : از فراوانی که خشکامار کردزان نهانی مر مرا بیدار کرد.رودکی .|| جهد کردن ....
-
صدقة
لغتنامه دهخدا
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ )جلال الدین مکنی به ابوعلی . صاحب دستورالوزراء آرد: وی بفضایل نفسانی متصف بود و در مضمار انشاء و استیفاء قصب السبق از امثال و اقران می ربود. وی در شهور سال 513 هَ . ق . بحکم مسترشد مشید قواعد وزارت شد و مدتی در کمال اختیار ب...
-
الوکة
لغتنامه دهخدا
الوکة. [ اَ ک َ ] (ع اِ) رسالت . ج ، اَلائِک . (اقرب الموارد). بمعنی پیغام ، و بعضی این لغت را مغولی دانند. (آنندراج ). پیام . اَلوک . (اقرب الموارد). و رجوع به الوک شود : و نزلهای بسیار با الوکه روان کرد. (جهانگشای جوینی ). گورخان وزیر ملک خود محمود...
-
مستدرک
لغتنامه دهخدا
مستدرک .[ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از مصدر استدراک . اراده ٔ تدارک مافات شده به چیزی . جبران شده . تدارک شده . || غلط گرفته شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || رفعتوهم شده . || ذیلی بر کتاب یا رساله یا مقاله که در آن برخی نکات شرح شود. || در فن...
-
طاهر مستوفی
لغتنامه دهخدا
طاهر مستوفی . [ هَِ رِ م ُ ت َ ] (اِخ ) رئیس دیوان استیفاء دربار غزنوی بود. و بعد از عزل احمدبن حسن میمندی ، بوزارت نامزد شد، اما سلطان محمود گفت : او از همه شایسته تر است ، اما او بسته ٔ کار است و من شتاب زده ، در خشم شوم ، دست و پای او از کار بشود....
-
مستوفی
لغتنامه دهخدا
مستوفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) مستوف . نعت فاعلی از استیفاء. آنکه حق خود را بطور وافی و کافی بگیرد. (از اقرب الموارد). || تمام را فراگیرنده . (از منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به استیفاء شود. || سر دفتر اهل دیوان که از دیگر محاسبان حساب گ...