کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استیفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استیفا
/'estifā/
معنی
۱. حق یا مال را بهطور کامل گرفتن.
۲. کاری را بهطور کامل انجام دادن؛ حق چیزی را ادا کردن.
۳. [قدیمی] شغل و وظیفۀ مستوفی؛ حساب مالیات.
۴. (ادبی) ادا کردن حق مطلب به نحو احسن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: استیفا کرد
بن حال: استیفا کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استیفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استیفاء] 'estifā ۱. حق یا مال را بهطور کامل گرفتن.۲. کاری را بهطور کامل انجام دادن؛ حق چیزی را ادا کردن.۳. [قدیمی] شغل و وظیفۀ مستوفی؛ حساب مالیات.۴. (ادبی) ادا کردن حق مطلب به نحو احسن.
-
استیفا
واژهنامه آزاد
تمام گرفتن
-
جستوجو در متن
-
stethy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استیفا
-
صدرالحساب
لغتنامه دهخدا
صدرالحساب . [ ص َ رُل ْ ح ِ ] (ع اِمرکب ) (اصطلاح علم استیفا) رجوع به اُم الحساب شود.
-
استیفی
لغتنامه دهخدا
استیفی . [ اِ ] (از ع ، مص ) مماله ٔ استیفا : از سواد و بیاض دفتر تومی کند حظ خویش استیفی .سیف اسفرنگ .
-
دارالخراج
لغتنامه دهخدا
دارالخراج . [ رُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) اداره ٔ مالیات . رجوع به دار استیفا شود.
-
حشو بارز
لغتنامه دهخدا
حشو بارز. [ ح َ وِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (در علم استیفا). رجوع به «حشو» و «بارز» شود. (نفایس الفنون قسم اول ص 85).
-
حشو مطلق
لغتنامه دهخدا
حشو مطلق . [ ح َ وِم ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (در علم استیفا). رجوع به حشو و بارز و نفایس الفنون قسم اول ص 85 شود.
-
کار دراز گرفتن
لغتنامه دهخدا
کار دراز گرفتن . [ دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سخت گرفتن . اشکالتراشی کردن . کار دراز کردن : خسروا نایبان استیفاکار بر من دراز میگیرندهر چه انعام پار امسالم میدهندم فراز میگیرند.سلمان (از آنندراج ).
-
دست مایه
لغتنامه دهخدا
دست مایه . [ دَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) مایه ٔ دست . سرمایه . (آنندراج ) (غیاث ) : استکفافی در علم استیفا ساخته است که دستمایه است مر جمله ٔ حساب را. (لباب الالباب چ براون ص 109). چه ترجمه ٔ کلیله و دمنه که ساخته است [ نصراﷲ منشی ] دستمایه ٔ جمله ٔ کت...
-
دار استیفاء
لغتنامه دهخدا
دار استیفاء. [ رِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اداره یا دیوانی گفته می شد که کار وزارت دارایی یا ادارات دارایی و امور مالیه ٔ کشور را اداره میکرد : عبدالغفار بدار استیفا رود و بگوید مستوفیان را که خط بر حاصل و باقی وی کشند. (تاریخ بیهقی ).
-
صاحب قرانی
لغتنامه دهخدا
صاحب قرانی . [ ح ِ ق ِ ] (حامص مرکب ) صفت صاحب قران : بعمدا علی بن عمران به آخررسد زین ریاست به صاحب قرانی . منوچهری .زمین را مهیا به مالک رقابی فلک را مسمی به صاحب قرانی . فرخی .صاحب دیوان استیفا که اهل فضل رااندر او اهلیت صاحب قرانی بوده است . سوزن...
-
شاهفوربن محمد نیشابوری
لغتنامه دهخدا
شاهفوربن محمد نیشابوری . [ رِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) مردی فاضل و خوش طبع بود و شاگردی ظهیرالدین فاریابی را کرده در زمان سلطان محمد تکش منصب انشاء بدو تعلق داشت رساله ٔ شاهفوری در علم استیفا به وی منسوب است و چند رساله در القاب انشاء تصنیف کرد...
-
استان
لغتنامه دهخدا
استان . [ اِ ] (نف مرخم ) مخفّف استاننده . گیرنده : من زکوةاِستان و او در قحطسال هم بصاعی باد می پیمود و بس . خاقانی .|| (اِمص ) در دادو استان ، بمعنی داد و ستد آمده : اوفوا الکیل و المیزان بالقسط... (قرآن 152/6). اوفوا الکیل ؛مکیال و میزان راست کنید...