کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استپ خشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
dry steppe
استپ خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] استپی که در مناطق خشک میروید متـ . سبزدشت خشک
-
واژههای مشابه
-
forest steppe
استپ جنگلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] استپی که سطوح پراکندۀ جنگلی دارد متـ . سبزدشت جنگلی
-
استپ چمنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← سبزدشت چمنی
-
tree steppe
استپ درختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] استپی که درختان پراکنده دارد متـ . سبزدشت درختی
-
grass steppe
استپ علفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] استپی که پوشش عمدۀ آن علف است متـ . سبزدشت علفی
-
shrub steppe
استپ درختچهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] استپی که گونۀ چوبی غالب آن درختچه است متـ . سبزدشت درختچهای
-
جستوجو در متن
-
سبزدشت خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← استپ خشک
-
sukhovei/ suchovei
خشکباد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد خشک و گرم و غبارین در استپهای جنوبی روسیه متـ . سوخووی
-
خشکزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. استپ، بیابان، کویر ≠ واحه ۲. خشکسار، بیآبوعلف، خشک، برهوت، بیسبزهوگیاه ≠ سبزهزار
-
کلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalāk ۱. دشت؛ صحرا.۲. (زمینشناسی) بیابانی که در فصل بارندگی سبز شده و در تابستان خشک شود؛ استپ.
-
ستپ
لغتنامه دهخدا
ستپ . [ س ْ ت ِ ] (روسی ، اِ) جلگه های وسیع است که روئیدنی آن منحصر بعلف است و در تابستان تمام علف ها خشک شده جلگه بصحاری خشک مبدل میگردد. رجوع به استپ شود.
-
پلاخور
لغتنامه دهخدا
پلاخور. [ پ َ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) این نام را در دره ٔ چالوس و در کرج و مرزهای فوقانی جنگلهای شمالی ایران و در اراضی خشک و کوهستانی و استپ های کرمانشاه و لرستان و شیراز بگونه ای از شونگ میدهند و آن نام را در درفک به زین دار و هفت کول دهند و در گیلان د...
-
دشت
لغتنامه دهخدا
دشت . [ دَ ] (اِ) صحرا و بیابان . معرب آن دست باشد. (از برهان ). زمین بیابان . (شرفنامه ٔ منیری ). صحرا و بیابان و هامون و زمین هموار و وسیع وبی آب . (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج گوید: جگرتاب ، سینه تاب ، آتشین و دلگشا از صفات اوست . در اصطلاح جغرافی...