کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استوی
لغتنامه دهخدا
استوی . [ ] (اِخ ) قریه ای از نیشابور. و رجوع به اُسْتُوا شود.
-
استوی
لغتنامه دهخدا
استوی . [ اُ ] (اِ) مهره ٔ پشت . (برهان ) (جهانگیری ).
-
جستوجو در متن
-
vertebral
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهره دار، استوی، استخوانهای مهره، بندها
-
vertebras
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهره ها، مهره، فقره، ستون فقرات، بندها، استوی، استخوانهای مهره
-
عمم
لغتنامه دهخدا
عمم . [ ع ُ م َ ] (ع اِ) تمام جسم و مال و جوانی . (از اقرب الموارد): استوی علی عممه ؛ برابر شد بتمام جسم و مال و شباب خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ عَمیم . رجوع به عمیم شود.
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (شیخ ...) استوی . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده نام او رادر زمره ٔ اکابر مشایخ آرد: در ذکر مشایخ از مسلمانان ، هر که صحبت رسول علیه الصلوة و السلم دریافته بودایشانرا صحابه خوانند و هر که ایشان را دریافت تابعین گویند و هر ...
-
استواء
لغتنامه دهخدا
استواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برابر یکدیگر شدن . (منتهی الارب ). برابر شدن . (غیاث ). برابر شدن با. برابر گردیدن . (منتهی الارب ). برابری . یکسانی . همواری : استویا؛ با همدیگر برابر و مانند شدند. (منتهی الارب ) : تا آفتاب رایش در خط استواست روز و شب عدو...
-
ابوالبرکات
لغتنامه دهخدا
ابوالبرکات . [ اَ بُل ْ ب َ رَ ] (اِخ ) نجم الدین خبوشانی محمدبن الموفق بن سعیدبن علی بن الحسن بن عبداﷲ. فقیه شافعی . در فقه شاگرد محمدبن یحیی مؤلف تحقیق المحیط، و سلطان صلاح الدین باشاره ٔ او مدرسه ٔ مجاور ضریح امام شافعی را در قرافةالصغری بساخت و ...
-
صفاتیة
لغتنامه دهخدا
صفاتیة. [ ص ِ تی ی َ ] (اِخ ) گروهی از قدمای متکلم اند که برای خداوند تعالی صفاتی بعنوان صفات ازلیه مثل علم و قدرت و حیات و اراده و سمع و بصر و کلام و جلال و اکرام و جود و انعام و عزت و عظمت اثبات میکردند و بین صفات ذات و صفات فعل فرقی نمیگذاشتند، بل...
-
رحمان
لغتنامه دهخدا
رحمان . [ رَ ] (ع ص ) رَحْم̍ن . بخشاینده . (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (دهار). بسیار بخشنده . (ترجمان ترتیب عادل ص 2). بخشایشگر. (یادداشت مؤلف ). || روزی دهنده . (مهذب الاسماء). || مهربان . (دهار). || (اِخ ) یکی از اسماء ...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سبکی ابونصر عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی : قاضی القضاة و مورخ و محقق بوده وی درسال 727 هَ . ق . در قاهره متولد شد و باپدرش بدمشق رفت و تا پایان عمر یعنی سال 771 هَ . ق . در آن شهر سکونت داشت . نسبت وی به «سبک » از اعما...
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع َ ] (ع اِ) تخت و سریر پادشاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اورنگ . گاه . گه . سریر : اًنی وجدت امراءة تملکهم و اوتیت من کل شی ٔ و لها عرش عظیم (قرآن 23/27)؛ من زنی را یافتم که بر ایشان پادشاهی میکند، و همه چیز او را داده شده و او راست...
-
ذر
لغتنامه دهخدا
ذر. [ ذَرر ] (ع اِ) ج ِ ذرّة. موران خرد. مورچه و صدمورچه را گویند به وزن یک دانه جو است . و قیل لیس لها وزن ٌ و یحکی ان ّ رجلاً وضع خبزاً حتی علاه الذرّ و ستره ثم وزنه فلم یجد شیئاً. اجزاء غبار : خفیف را سپه و پیل و مال چندان بودکه بیش از آن نبود در ...
-
درگاه
لغتنامه دهخدا
درگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) (از: در + گاه ، پسوند مکان ) درگه . آن جای خانه که در است . مقابل پیشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). آستانه ٔ در و جلو در و حضرت عتبه . (ناظم الاطباء). معرب آن درقاعة باشد. (از دزی ). در و باب . (ناظم الاطباء). جای در. مدخل . ج...