کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استواررأی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استواررأی
لغتنامه دهخدا
استواررأی . [ اُ ت ُ رَءْی ْ ] (ص مرکب ) استوارخرد. بَهْزَر. محصدالرأی . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ارکن
لغتنامه دهخدا
ارکن . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی ازرکین . استواررای تر. آهسته تر. آرمیده تر. باوقارتر.
-
رکانة
لغتنامه دهخدا
رکانة. [ رَ ن َ ] (ع مص ) رکانت . استواررأی و آهسته و آرمیده گردیدن و صاحب وقار شدن . رکونة. (منتهی الارب ). استواررای و آهسته و آرمیده و صاحب وقار. (آنندراج ) با آرام شدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). استواررأی گشتن . استوارو آرمیده گردیدن و صاحب وقا...
-
زریز
لغتنامه دهخدا
زریز. [ زَ ] (ع ص ) سبک و پاکیزه . عاقل . استواررای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). زیرک . هوشمند. (ناظم الاطباء).
-
مجرذ
لغتنامه دهخدا
مجرذ. [ م ُ ج َرْ رَ ] (ع ص ) مرد آزموده ٔ استواررأی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجرد شود.
-
محصد
لغتنامه دهخدا
محصد. [ م ُ ص َ ] (ع ص ) زراعت نادروده ٔ خشک شده . || رسن محکم تافته شده : حبل محصد. || مرد استواررأی : رجل محصدالرأی . (منتهی الارب ).
-
اصیل الرأی
لغتنامه دهخدا
اصیل الرأی . [ اَ لُرْ رَءْی ْ ] (ع ص مرکب ) مرد نیکورأی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). استواررأی . (از تاج العروس ). و رجوع به اصیل شود.
-
بهزر
لغتنامه دهخدا
بهزر. [ ب َ زَ ] (ع ص ) خردمند استواررای و شریف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). ج ، بَهازِر. (ناظم الاطباء).
-
مجلوز
لغتنامه دهخدا
مجلوز. [ م َ ] (ع ص ) رجل مجلوزالرأی ، مرد استواررأی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استوار و گویند: فلان مجلوزالعمل . (از اقرب الموارد). || رجل مجلوزاللحم ؛ مرد استوارگوشت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
زمیع
لغتنامه دهخدا
زمیع. [ زَ ] (ع ص ، اِ) شتاب زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سریع. (اقرب الموارد). || مرد دلیر که چون عزیمت کاری کند برنگردد از آن . || نیکو و استواررای بسیار اقدام کننده بر امور. ج ، زمعاء. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
علود
لغتنامه دهخدا
علود. [ ع ِل ْ وَدد ] (ع ص ) دراز و بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کبیر. (از اقرب الموارد): رجل علودالعنق ؛ مرد درازگردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رجل علود؛ سخت و قسی . || مسن و سخت ، و یا غلیظ و ضخیم . رجوع به عَلود شود. || بزرگ و س...
-
وزین
لغتنامه دهخدا
وزین . [ وَ ] (ع ص ) دارای وزن . گران و باسنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سنگین . (ناظم الاطباء). ثقیل . || بااهمیت . گرانقدر. (فرهنگ فارسی معین ): هو وزین الرأی ؛ او استواررای و محکم خرد است . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). |...
-
استوارخرد
لغتنامه دهخدا
استوارخرد. [ اُ ت ُ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) که عقل و رای رزین دارد. استواررأی . نضیح الرأی : حنیک ؛ مرد استوارخرد بتجربه . حنک السن الرّجل ؛ آزموده و استوارخرد گردانید مرد را تجربه ها. احناک سن کسی را؛ استوارخرد کردن تجربه ها و آزمونها او را. (منتهی الا...
-
رکین
لغتنامه دهخدا
رکین . [ رَ ] (ع ص ) کوه بلنداطراف بزرگ جوانب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مرد استواررای و آهسته و آرمیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد آهسته و آرمیده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خردمند. (مهذب الاسماء). مرد آهسته . (د...