کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استهلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استهلال
/'estehlāl/
معنی
نگاه کردن به آسمان جهت دیدن هلال در شب اول ماه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استهلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estehlāl نگاه کردن به آسمان جهت دیدن هلال در شب اول ماه.
-
استهلال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) ماه نو دیدن . 2 - (مص ل .) پدیدار شدن ماه نو.
-
استهلال
لغتنامه دهخدا
استهلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ماه نو دیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). جستجوی ماه کردن . || دیدن ماه نو خواستن . هلال دیدن خواستن ، چنانکه مسلمانان در شب آخر شعبان و رمضان . || برآمدن ماه نو. (منتهی الارب ). هویدا شدن ماه . (تاج المصادر بی...
-
استهلال
دیکشنری عربی به فارسی
اغاز , شروع , درجه گيري , اصل , اکتساب , دريافت , بستن نطفه
-
واژههای مشابه
-
براعت استهلال
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ اِ تِ) [ ع . ] (اِمر.)آن است که شاعر یا نویسنده در ابتدای شعر یا نوشتة خود، عباراتی را بیآورد که خواننده از همان آغاز دریابد که با چه نوعی از نوشته یا شعری سر و کار دارد.
-
برائت استهلال
واژهنامه آزاد
گشتن به دنبال ماه در شب آخر ماه، یا اولین گریه ای نوزاد می کند، در شعر آن باشد که شاعر از تکنیکی استفاده کند تا اگر خواننده باهوش باشد، بفهمد آخر شعر چگونه است. مانند: به مغرب سینه مالان قرص خورشید نهان می گشت پشت کوهساران که در شعر «در امواج سند» نش...
-
واژههای همآوا
-
استحلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estehlāl ۱. حلالیت خواستن.۲. مباح دانستن؛ حلال دانستن.
-
استحلال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .)حلالی طلبیدن .
-
استحلال
لغتنامه دهخدا
استحلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حلال ساختن . || حلال پنداشتن . حلال شمردن . حلال داشتن .(تاج المصادر بیهقی ). بحلال داشتن . (زوزنی ): استحلال حرام ؛ حلال داشتن حرام . || حلال کردن خواستن . حلالی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). بحلی خواستن .
-
جستوجو در متن
-
درجه گیری
دیکشنری فارسی به عربی
استهلال
-
بستن نطفه
دیکشنری فارسی به عربی
استهلال
-
شروع
دیکشنری فارسی به عربی
استهلال , بداية