کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استناره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استناره
معنی
(اِ تِ رِ) [ ع . استنارة ] (مص ل .) 1 - روشن شدن . 2 - مدد خواستن به شعاع ، روشنی جستن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استناره
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ رِ) [ ع . استنارة ] (مص ل .) 1 - روشن شدن . 2 - مدد خواستن به شعاع ، روشنی جستن .
-
واژههای مشابه
-
استنارة
لغتنامه دهخدا
استنارة. [اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) روشن شدن . (منتهی الارب ). || مدد خواستن به شعاع و روشنی جستن . یقال : استنار به ؛ اذا استمد شعاعه . || دور داشتن زن را از تهمت . (منتهی الارب ). || فیروزی یافتن . پیروزی یافتن . یقال : استنار علیه . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
مستنیر
لغتنامه دهخدا
مستنیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) طلب روشنی کننده و نورجوینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نورطلب . نورگیر. مقابل منیر. موجودات از نظر شیخ اشراق یا منیر هستند که خود منور غیر و متنور بالذات می باشند، و یا مستنیرند که از منیر بالذات کسب نور کننداعم...
-
شعاع
لغتنامه دهخدا
شعاع . [ ش ُ ] (ع اِ) خار خوشه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). داس خوشه . (مهذب الاسماء). بیخ خوشه ٔ جو و گندم . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 23). رجوع به شِعاع و شَعاع شود. || پاره ای از روشنی که بر شکل کوه از پیش شخص بنماید. (منتهی الارب )...
-
نور
لغتنامه دهخدا
نور. (ع اِ) روشنائی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). روشنی هرچه باشد، یا شعاع روشنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضیاء. سنا. ضوء. شید. فروغ . (یادداشت مؤلف ). کیفیتی که بوسیله ٔ حس بینائی درک میشود و به وساطت آن اشیا ...