کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استمداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استمداد
/'estemdād/
معنی
کمک خواستن؛ مدد خواستن؛ یاری خواستن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
کمکخواهی، مددخواهی، مددطلبی، یاریجویی
فعل
بن گذشته: استمداد کرد
بن حال: استمداد کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استمداد
واژگان مترادف و متضاد
کمکخواهی، مددخواهی، مددطلبی، یاریجویی
-
استمداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estemdād کمک خواستن؛ مدد خواستن؛ یاری خواستن.
-
استمداد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) یاری خواستن .
-
استمداد
لغتنامه دهخدا
استمداد. [ اِ ت ِ] (ع مص ) یاری خواستن . (منتهی الارب ). مدد خواستن . (زوزنی ). یاری جستن . یاوری خواستن . بمدد طلبیدن . استعانت . اعانت جستن : مدّت مجاهدت دراز کشید واهبت و سازی که داشتیم نمانده و راه استمداد و طلب زاد بسته بود و مدتها در مضایق آن ش...
-
جستوجو در متن
-
یاریجویی
واژگان مترادف و متضاد
استعانت، استمداد، کمکخواهی، کمکطلبی، مددخواهی
-
مستمد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مِ دّ) [ ع . ] (اِفا.) یاری خواهنده ، استمداد کننده .
-
مددخواهی
لغتنامه دهخدا
مددخواهی . [ م َ دَدْ خوا / خا ] (حامص مرکب ) مددجوئی . استمداد.
-
invocating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دعوت کردن، دعا کردن به، خواستن، استمداد کردن از، احضار کردن، استدعاء کردن، دعا خواندن
-
invocates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراخوانده می شود، دعا کردن به، خواستن، استمداد کردن از، احضار کردن، استدعاء کردن، دعا خواندن
-
invocate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراخواندن، دعا کردن به، خواستن، استمداد کردن از، احضار کردن، استدعاء کردن، دعا خواندن
-
مستمد
لغتنامه دهخدا
مستمد. [ م ُ ت َ م ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمداد. یاری خواهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرکب برگیرنده از دوات . (از اقرب الموارد). رجوع به استمداد شود.
-
مدد
واژگان مترادف و متضاد
استعانت، استمداد، اعانت، حمایت، دستگیری، فریادرسی، کمک، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، نصر، یاری، یاوری
-
زهاز
لغتنامه دهخدا
زهاز. [ زَ ] (اِ) بانگ و فریاد و نعره را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بانگ برای استمداد. (ناظم الاطباء).
-
مددجویی
لغتنامه دهخدا
مددجویی . [ م َ دَدْ ] (حامص مرکب ) مددجوئی . جستجوی کمک و اعانت . (ناظم الاطباء). استعانت . استمداد.