کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استقلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استقلال
/'esteqlāl/
معنی
۱. آزادی داشتن؛ به آزادی کاری کردن؛ بدون مداخلۀ کسی کار خود را اداره کردن.
۲. (سیاسی) آزادی دولتها در ادارۀ امور کشور، تصمیمگیری، و قانونگذاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آزادی، خودمختاری ≠ وابستگی
برابر فارسی
خودسالار
دیکشنری
autarky, independence, self-government, sovereignty
-
جستوجوی دقیق
-
استقلال
واژگان مترادف و متضاد
آزادی، خودمختاری ≠ وابستگی
-
استقلال
فرهنگ واژههای سره
خودسالار
-
استقلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteqlāl ۱. آزادی داشتن؛ به آزادی کاری کردن؛ بدون مداخلۀ کسی کار خود را اداره کردن.۲. (سیاسی) آزادی دولتها در ادارۀ امور کشور، تصمیمگیری، و قانونگذاری.
-
استقلال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خودمختار بودن . 2 - ادارة کشور با اختیار و آزادی بدون مداخله کشورهای بیگانه .
-
استقلال
لغتنامه دهخدا
استقلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن . || بلند برآمدن . به جای بلند آمدن . یقال : استقل ّ الطائر فی طیرانه . || بلند و دراز شدن گیاه . || رفتن . || کوچ کردن قوم . || رخت برگرفتن . (منتهی الارب ). || استقلال حمول البین ؛ برگرفتن خوان طعام ...
-
واژههای مشابه
-
استقلال ذاتىّ
دیکشنری عربی به فارسی
خودگردانى , خودمختارى , استقلال داخلى , خود اتّكايى
-
استقلال عن
دیکشنری عربی به فارسی
مستقل بودن از , جدا بودن از , عدم وابستگى به , انفصال از
-
استقلال داخلى
دیکشنری فارسی به عربی
استقلال ذاتىّ
-
bit independence criterion, BIC
معیار استقلال بیتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] معیاری که بهموجب آن، تغییر هر بیت ورودی در توابع بولی به تغییر هر دو بیت خروجی دلخواه، بهطور مستقل از یکدیگر، منجر میشود
-
جنبش استقلال طلبانه
دیکشنری فارسی به عربی
الحرکة الإستقلالية
-
آبادی و استقلال
فرهنگ گنجواژه
هدف کشورداری.
-
به استقلال رسید (دست یافت)
دیکشنری فارسی به عربی
استقلّ
-
واژههای همآوا
-
استغلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esteqlāl استثمار کردن.