کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استقصات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استقصات
معنی
(اُ تُ قُ صّ) [ معر. ] (اِ.) جِ اُستُقُص یا اسطقس . این کلمه در اصل یونانی است و به معنی ماده و اصل هر چیزی . (عناصر چهارگانه ).
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استقصات
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ قُ صّ) [ معر. ] (اِ.) جِ اُستُقُص یا اسطقس . این کلمه در اصل یونانی است و به معنی ماده و اصل هر چیزی . (عناصر چهارگانه ).
-
واژههای همآوا
-
اسطقسات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اسطقس] [قدیمی] 'ostoqossāt = اسطقس
-
اسطقسات
لغتنامه دهخدا
اسطقسات . [ اُ طُ ق ُس سا ] (ع اِ) ج ِ اسطقس . عناصر. (غیاث ). عناصر اربعه . (برهان ). طبایع را نیز گفته اند که آن حرارت و برودت و رطوبت و یبوست باشد. (برهان ). رومیان طبایع اربعه را نیز گویند و عرب آنرا عناصر اربعه گویند. کذا فی الادات و زاد فی الشر...
-
جستوجو در متن
-
استقص
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ قُ) [ معر. ] (اِ.) نک استقصات .
-
مواد
لغتنامه دهخدا
مواد. [ م َ وادد ] (ع اِ) ج ِ ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مواد به تشدید دال است ولی فارسیان به تخفیف خوانند و آن جمع ماده که به معنی اصل هرچیز است . (از غیاث ) (از آنندراج ) : سرمایه ٔ جلال و مواد تخفیف طوایف عالم . (سندبادنامه ص 76). و رجو...
-
ارکان
لغتنامه دهخدا
ارکان .[ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُکن . مبانی . پایه ها : بحکم تجربت احکام رایش همه ارکان ملک شهریار است . مسعودسعد.چه آستان که چون کعبه بخاکپای رُکبان آن تمسّک سزا و بموافقت و ارکان آن تنسک روا. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 453). || کرانه ٔ قویتر چیزی . (منتهی ال...
-
مزاج
لغتنامه دهخدا
مزاج . [ م ِ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ). آمیختن چیزی به چیزی . || آمیختن شراب و جز آن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) آمیزش . (السامی ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ، اَمزاج و اَمزجه . آمیز. (زمخشری ). امتزاج . آمیغ....