کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استغلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استغلال
/'esteqlāl/
معنی
استثمار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استغلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esteqlāl استثمار کردن.
-
استغلال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) طلب غله کردن ، غله گرفتن .
-
استغلال
لغتنامه دهخدا
استغلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) غله آوردن خواستن . (منتهی الارب ). از چیزی غله گرفتن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). از جایی غله گرفتن . || بکشیدن وحمل غله داشتن . بر کشانیدن غله داشتن . (منتهی الارب ). || مزدوری گرفتن . || برداشتن غله : استغل المستغلات...
-
استغلال
دیکشنری عربی به فارسی
بهره برداري , انتفاع , استخراج , استثمار , استقلا ل , ازادي , بي نيازي از ديگران , سوء استفاده استعمار , بهره كشى , بهره بردارى
-
واژههای مشابه
-
إستغلال السلطة
دیکشنری عربی به فارسی
سوءاستفاده از قدرت
-
إستغلال الشعوب
دیکشنری عربی به فارسی
استثمار ملتها
-
استغلال أمثل
دیکشنری عربی به فارسی
بهترين شكل استفاده بهترين بهره بردارى , استفاده برتر , بهره ورى , استفاده بهينه
-
استغلال الشّعوب المستضعفة
دیکشنری عربی به فارسی
استثمار ملل مستضعف , استعمار ملل مستضعف
-
واژههای همآوا
-
استقلال
واژگان مترادف و متضاد
آزادی، خودمختاری ≠ وابستگی
-
استقلال
فرهنگ واژههای سره
خودسالار
-
استقلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteqlāl ۱. آزادی داشتن؛ به آزادی کاری کردن؛ بدون مداخلۀ کسی کار خود را اداره کردن.۲. (سیاسی) آزادی دولتها در ادارۀ امور کشور، تصمیمگیری، و قانونگذاری.
-
استقلال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خودمختار بودن . 2 - ادارة کشور با اختیار و آزادی بدون مداخله کشورهای بیگانه .
-
استقلال
لغتنامه دهخدا
استقلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن . || بلند برآمدن . به جای بلند آمدن . یقال : استقل ّ الطائر فی طیرانه . || بلند و دراز شدن گیاه . || رفتن . || کوچ کردن قوم . || رخت برگرفتن . (منتهی الارب ). || استقلال حمول البین ؛ برگرفتن خوان طعام ...