کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استغشاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استغشاء
لغتنامه دهخدا
استغشاء. [ اِ ت ِ] (ع مص ) جامه بر سر کشیدن . پوشیدن جامه بدانسان که چیزی را نبینی و نشنوی . جامه به سر کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جامه به سر درکشیدن . (زوزنی ). جامه به سر درگرفتن . جامه در سر کشیدن . یقال : استغشی ثوبه و به ؛ ای تغطاه کی لایری و...
-
جستوجو در متن
-
مستغشی
لغتنامه دهخدا
مستغشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استغشاء. کسی که جامه ٔ خود را بطوری پوشد که چیزی نشنود و نبیند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استغشاء شود.
-
درکشیدن
لغتنامه دهخدا
درکشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) کشیدن . ساختن . برآوردن . محیط کردن . گرد چیزی درآوردن ، چون دیوار و سور : حدود بخارادوازده فرسنگ است اندر دوازده فرسنگ و دیواری به گرد این همه در کشیده به یک باره . (حدود العالم ). باکالیجار بترسید و سوری استو...