کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استعمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استعمل
معنی
استفاده کردن از , مورد استفاده قرار دادن , بمصرف رساندن , بکار زدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استعمل
دیکشنری عربی به فارسی
استفاده کردن از , مورد استفاده قرار دادن , بمصرف رساندن , بکار زدن
-
جستوجو در متن
-
استفاده کردن از
دیکشنری فارسی به عربی
استعمل
-
مورد استفاده قرار دادن
دیکشنری فارسی به عربی
استعمل
-
بمصرف رساندن
دیکشنری فارسی به عربی
استعمل
-
بکار زدن
دیکشنری فارسی به عربی
استعمل , انطبق
-
حجرالعوز
لغتنامه دهخدا
حجرالعوز. [ ح َ ج َ رُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) ابوریحان بیرونی درکتاب الجماهر در ذیل شادنج گوید: و قال اهل زرویان فی حجر العوز المضاهی للخماهن . انه یحک بماء علی حجرآخر فان احمرالماء استعمل سحیقه فی تطویل الشعروان اسود استعمل فی من اراد تثقیل نومه فی ا...
-
حجاره ٔ کریمه
لغتنامه دهخدا
حجاره ٔکریمه . [ ح ِ رَ / رِ ی ِ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ بهادار. رجوع به احجار کریمه شود: و قد استعمل العباسیون الحجارة الکریمة کمایستعمل الحوالات المالیة الیوم . (نشؤ اللغة العربیة ص 93).
-
لیر
لغتنامه دهخدا
لیر. (اِ) مسکوکی در ایتالی . الفرنک الایطالی وهو اللیرة ایضاً. انما استعمل بعض کتاب العصر اللیر لکی لاتلتبس باللیرة التی اغلبها یکون ذهباً و اللیر فضة و کانت اللیرة تساوی فی اول الامر عشرین لیراً و اللیر عشرین قرشاً رائجاً. (النقود العربیة ص 229).
-
اشرئباب
لغتنامه دهخدا
اشرئباب . [ اِ رِءْ ] (ع مص ) گردن را استیخ کردن تا بسوی کسی درنگریستن ، یا بلند برآمدن برای نگریستن . (منتهی الارب ). اِشرأَب َّ الشی ٔ و الیه ؛ مد عنقه لینظر او ارتفع. و اصله عند شرب الماء حتی یتهیاءله ثم کثر حتی استعمل فی رفعالرأس و مدّالعنق عند...
-
دیوفنطس
لغتنامه دهخدا
دیوفنطس . [ وْ ف َ ] (اِخ ) نام این مرد یونانی اسکندرانی در ضمن تألیفات ابن هیثم آمده است : تعلیق علقه اسحاق بن یونس المتطبب بمصر عن بن الهیثم فی کتاب دیوفنطس فی مسائل الجبر. (عیون الانباء ج 2 ص 98). ابن الندیم گوید: او را کتابی است در جبر و آن را ا...
-
باخع
لغتنامه دهخدا
باخع. [ خ ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از بخع. مبالغت کننده در امری . کشنده و مبالغه کننده در کشتن ، قوله تعالی : فلعلک باخع نفسک ، و اقرارکننده . (آنندراج ). بخع بالشاة؛ مبالغه کرددر ذبح آن تا از حد ذبح درگذشت و به رگ نخاع رسید، هذا اصله ، ثم استعمل فی کل مب...
-
ترویة
لغتنامه دهخدا
ترویة. [ ت َرْ ی َ ] (ع اِ) یوم الترویة، روز هشتم از ماه ذیحجه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لانهم کانوا یرتوون فیه من الماء لما بعد او لان ابراهیم (ع ) کان یتروی و یتفکر فی رؤیاه فیه و فی التاسع عرف و فی العاشر استعمل . (منتهی الارب ) ...
-
چهاررگ
لغتنامه دهخدا
چهاررگ . [ چ َ رَ ] (اِ مرکب ) نام دو رگ در لب زبرین و دو رگ در لب زیرین باشد و فصد آن در بیماریهای دهان و لثه سود دارد. (بحر الجواهر) : ان کانت المادة فضلة حارة (فی امراض اللثة) استعمل الاستفراغ و فصد الجهاررک . (قانون ابوعلی سینا کتاب سیم ص 100). و...
-
نشوق
لغتنامه دهخدا
نشوق . [ ن َ ] (ع اِ) آنچه ادویه ٔ رقیق [ که ] در بینی اندازند. (غیاث اللغات ). داروی بینی که در بینی ریزند یا ببویند آن را تا از حرارت و بویش عطسه برآید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). داروی در بینی ریختنی و داروئی که به بینی کشند. (نا...