کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استعفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
resignationism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استعفا
-
resignaling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استعفا
-
استقالة
دیکشنری عربی به فارسی
استعفا , واگذاري , کناره گيري , تفويض , تسليم , استعفا دادن , كنارهگيرى كردن , از كار كنارهگيرى كردن
-
resigns
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استعفا می دهد، مستعفی شدن، کناره گرفتن، تفویض کردن، استعفا دادن از، دست کشیدن
-
استقال
دیکشنری عربی به فارسی
استعفا داد (كرد) , كنار رفت , كنارهگيرى كرد
-
مستعفی شدن
واژگان مترادف و متضاد
کنارهگیری کردن (ازشغل، مقام)، استعفا دادن
-
abdication
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازدواج، استعفا، کناره گیری
-
استقال من وظيفته
دیکشنری عربی به فارسی
از كار خود استعفا داد , از كار خود كنارهگيرى كرد
-
abdications
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازدواج، استعفا، کناره گیری
-
عزلی
لغتنامه دهخدا
عزلی . [ ع َ ] (حامص ) معزولی . استعفا. (ناظم الاطباء).
-
بیوستن
لغتنامه دهخدا
بیوستن . [ ت َ ] (مص ) استعفا کردن . (ناظم الاطباء).
-
تنازل
دیکشنری عربی به فارسی
استعفا , کناره گيري , اعطاء , امتياز , امتياز انحصاري
-
resignation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استعفا، کناره گیری، تسلیم، واگذاری، تفویض، سرافکندگی
-
resignations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استعفا، کناره گیری، تسلیم، واگذاری، تفویض، سرافکندگی
-
مستعفی
لغتنامه دهخدا
مستعفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعفاء. استعفادهنده . استعفا داده . برکناری خواه از شغلی .- مستعفی شدن ؛ استعفا دادن . رجوع به استعفاء شود.