کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استعظام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استعظام
/'este'zām/
معنی
بزرگ شمردن؛ بزرگ دانستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استعظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'este'zām بزرگ شمردن؛ بزرگ دانستن.
-
استعظام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بزرگ شمردن ، بزرگ داشتن . 2 - (مص ل .) بزرگ منشی و تکبر کردن .
-
استعظام
لغتنامه دهخدا
استعظام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بزرگ شمردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). بزرگ دیدن کسی را. (منتهی الارب ): پس یمین الدوله محمود را استعظام کرد و شفیع شد تااز سر انتقام برخیزد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ص 25). || بزرگ آمدن . ...
-
جستوجو در متن
-
مستعظم
لغتنامه دهخدا
مستعظم . [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعظام . متکبر. بزرگ و عظیم شمرنده چیزی را. (اقرب الموارد). رجوع به استعظام شود.
-
بزرگ شمردن
لغتنامه دهخدا
بزرگ شمردن . [ ب ُزُ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم . استعظام .(یادداشت بخط دهخدا). بزرگ داشتن . احترام گذاشتن .
-
مستعظم
لغتنامه دهخدا
مستعظم . [ م ُ ت َ ظَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعظام . بزرگ شمرده . (ناظم الاطباء). بزرگ و منکر شمرده شده . (اقرب الموارد) . رجوع به استعظام شود : ابوالحسن عباد این حالت را به غایت مستعظم و بزرگ و ناموجه یافت . (تاریخ قم ص 143). هرآنکس که بر حقیقت ای...
-
به به
لغتنامه دهخدا
به به . [ ب َه ْ ب َه ْ ] (ع صوت )کلمه ای است که در وقت فخر و مدح و یا وقت استعظام چیزی گویند، و منه الحدیث «به به انک لضخم ». (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بخ بخ . (اقرب الموارد). مأخوذ از په په فارسی . (ناظم الاطباء).
-
بزرگ شدن
لغتنامه دهخدا
بزرگ شدن . [ ب ُ زُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بالیدن . (یادداشت بخط دهخدا). عظم . عظامة. (منتهی الارب ). استعظام . (تاج المصادر بیهقی ). کبارة. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). از درجات خردی گذشتن و به کلانی رسیدن . از سنین کودکی بالیدن و بزاد برآمدن : ...
-
کذا
لغتنامه دهخدا
کذا. [ ک َ ] (ع از مبهمات یا حرف ) چنین . یقال فعلت کذا و کذا. (منتهی الارب ). کلمه ای است مرکب از «ک » تشبیه و «ذا» اشاره بمعنی مثل این و چنین .(از ناظم الاطباء). و صاحب منتهی الارب در ذیل معانی حروف آرد: کذا بر سه وجه آید: 1 - دو کلمه و باقی براصل ...
-
ناهی
لغتنامه دهخدا
ناهی . (ع ص ) نهی و منع کننده .(برهان قاطع). بازدارنده . منعکننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منعکننده و بازماننده و بازدارنده از کاری . (غیاث اللغات ). نهی کننده . مقابل آمر : فعلت نه به قصد آمر خیرقولت نه به لفظ ناهی شر. ناصرخسرو.|| شبعان . سیر. |...
-
سیبویه
لغتنامه دهخدا
سیبویه . [ ب ِ وَی ْه ْ / بوی َ ] (اِخ ) عمروبن عثمان بن قنبر مولی بنی الحارث بن کعب بن عمربن وعلةبن خالدبن مالک بن أدد، مکنی به ابوبشر یا ابوالحسن . ایرانی و از مردم شیراز است و امام النحاة لقب اوست . او نحو را از خلیل ، عیسی بن عمر، یونس و جز آنان...
-
شفیع
لغتنامه دهخدا
شفیع. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) خواهشگر که برای دیگری شفاعت خواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- شفیعالامم ؛ از القاب حضرت محمد (ص ) است . (از ناظم الاطباء).- شفیعالعصاة فی العرصاة ؛ از القاب حضرت محمد (ص ) است . (ناظم الاطبا...