کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استعداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استعداد
/'este'dād/
معنی
۱. توانایی ذهنی و فطری برای انجام دادن یا فراگرفتن کاری.
۲. [قدیمی] مهیا کردن؛ آماده کردن.
۳. [قدیمی] مهیا شدن؛ آماده شدن.
۴. [قدیمی] افراد و تجهیزات جنگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آمادگی، استطاعت، توان، ذوق، شایستگی، قابلیت، قریحه، نبوغ
برابر فارسی
توانش، توانایی، درونداشت
دیکشنری
ability, ably _, aptitude, bent, birth, capacity, endowment, facility, faculty, flair, head, instinct, makings, nature, part, potency, potentiality, proneness, susceptibility, talent, tendency, touch, turn
-
جستوجوی دقیق
-
استعداد
واژگان مترادف و متضاد
آمادگی، استطاعت، توان، ذوق، شایستگی، قابلیت، قریحه، نبوغ
-
استعداد
فرهنگ واژههای سره
توانش، توانایی، درونداشت
-
استعداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'este'dād ۱. توانایی ذهنی و فطری برای انجام دادن یا فراگرفتن کاری.۲. [قدیمی] مهیا کردن؛ آماده کردن.۳. [قدیمی] مهیا شدن؛ آماده شدن.۴. [قدیمی] افراد و تجهیزات جنگی.
-
استعداد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آماده شدن ، مهیا گشتن . 2 - (اِمص .) آمادگی ، توانایی . ج . استعدادات .
-
استعداد
لغتنامه دهخدا
استعداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آماده شدن . آماده گشتن . (منتهی الارب ). آمادگی کردن . مهیا شدن . تهیؤ. آمادگی . (غیاث ): از استعداد و عزیمت معاودت حرب اعلامی کرده بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 339). || ساختن . ساز. ساخت . عُدّه : استعداد سفر؛ ساختن سفر...
-
استعداد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: este:dâd / huš طاری: este:dâd طامه ای: estedâd طرقی: este:dâd کشه ای: este:dâd نطنزی: estedâd
-
استعداد
دیکشنری فارسی به عربی
ابداع , تالق , خلية , دور , ذوق , عبقري , غزارة , فن , کفاءة , مسوولية , مقدرة , موهبة , موهوب , ميل , هدية
-
واژههای مشابه
-
land capability
استعداد زمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] قابلیت بهرهبرداری از زمین برای استفادۀ ویژه
-
علي استعداد
دیکشنری عربی به فارسی
آماده , مهيا , حاضر
-
استعداد فکری
دیکشنری فارسی به عربی
خلية
-
با استعداد
دیکشنری فارسی به عربی
ذکي , قدير
-
استعداد ذاتی
دیکشنری فارسی به عربی
طبيعي
-
land capability map
نقشۀ استعداد زمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نقشهای که تقسیمات آن باتوجهبه ردههای گوناگون استعداد زمین است
-
land capability class
ردۀ استعداد زمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] هریک از ردههایی که میزان استعداد زمین با آن سنجیده میشود