کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استطاعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استطاعة
لغتنامه دهخدا
استطاعة. [ اِ ت ِ ع َ ] (ع مص ) استطاعت . توانستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). قدرت . (غیاث ). وسع. وسعت . سِعه . تمکن . امکان . مکانت . قوة. اقتدار. مقدرت . توان . توانائی . طاقت : بیش از اندازه ٔ قدرت و استطاعت خدمت میکردند. (ترجمه ٔ تاری...
-
واژههای مشابه
-
استطاعة الصحیحة
لغتنامه دهخدا
استطاعة الصحیحة. [ اِ ت ِع َ تُص ْ ص َ حی ح َ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) آنست که موانع از مرض و غیره مرتفع شود. (تعریفات جرجانی ).
-
استطاعة فی الحقیقة
لغتنامه دهخدا
استطاعة فی الحقیقة. [ اِ ت ِ ع َ ت ُ فِل ْ ح َ قی ق َ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) قدرت تامه ای که با آن صدور فعل واجب آیدو بنابرین مقارن با فعل نباشد. (تعریفات جرجانی ).
-
واژههای همآوا
-
استطاعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تمول، توانگری، وسع ۲. استعداد، قابلیت ۳. اقتدار، توان، توانایی، قدرت
-
استطاعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استطاعة] 'estetā'at ۱. توانایی داشتن؛ توانستن.۲. سرمایه داشتن.۳. (فقه) قدرت و توانایی داشتن برای انجام بعضی احکام شرعی.
-
استطاعت
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ عَ) [ ع . استطاعة ] (مص ل .) 1 - توانایی ، قدرت داشتن . 2 - سرمایه داشتن .
-
استتاعة
لغتنامه دهخدا
استتاعة. [ اِ ت ِ تا ع َ ] (ع مص ) استطاعت :لااستتیع؛ نمیتوانم ، اصله : لااستطیع. (منتهی الارب ).
-
استطاعت
واژهنامه آزاد
استطاعت مالی
-
جستوجو در متن
-
مستطاعة
لغتنامه دهخدا
مستطاعة. [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مستطاع که نعت مفعولی است از استطاعة. رجوع به مستطاع و استطاعة شود. || قدرت داشته شده و دسترس داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ).
-
مستطاع
لغتنامه دهخدا
مستطاع . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استطاعة. فرمانبردار و مطیع. (غیاث ) (آنندراج ) : همچنین کسب و دم و دام و جماع آن موالید است حق را مستطاع . مولوی (مثنوی ).|| آنچه در قدرت است . در توانائی . بقدر مستطاع ؛ به اندازه ٔ ممکن . رجوع به استطاعة شو...
-
استطاعت
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ عَ) [ ع . استطاعة ] (مص ل .) 1 - توانایی ، قدرت داشتن . 2 - سرمایه داشتن .
-
مستطیع
لغتنامه دهخدا
مستطیع. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استطاعة. صاحب استطاعت و صاحب قدرت . (غیاث ) (آنندراج ). قادر. توانا. توانگر. باتوان . رجوع به استطاعة شود. || واجب الحج . آنکه مال و توانائی وی به حدی باشد که حجةالاسلام بر او واجب شود. رجوع به حج شود.