کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استشهاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استشهاد
/'estešhād/
معنی
۱. شاهد آوردن از قول کسی در گفته یا نوشتۀ خود.
۲. (اسم) (حقوق) نوشتهای در مورد رد یا قبول یک موضوع با امضای شاهدان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تاییدیه، شهادتنامه، صورتمجلس، گواهی
برابر فارسی
گواه
فعل
بن گذشته: استشهاد کرد
بن حال: استشهاد کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استشهاد
واژگان مترادف و متضاد
تاییدیه، شهادتنامه، صورتمجلس، گواهی
-
استشهاد
فرهنگ واژههای سره
گواه
-
استشهاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estešhād ۱. شاهد آوردن از قول کسی در گفته یا نوشتۀ خود.۲. (اسم) (حقوق) نوشتهای در مورد رد یا قبول یک موضوع با امضای شاهدان.
-
استشهاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شهادت طلبیدن ، شاهد خواستن . 2 - شاهد آوردن . 3 - گفته های کسی را به عنوان شاهدذکر کردن . 4 - شاهد خواستن برای اثبات دعوی .
-
استشهاد
لغتنامه دهخدا
استشهاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گواهی خواستن . (غیاث ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حاضر آمدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بگواهی خواندن . گواهی طلبیدن . بشهادت طلبیدن . (تاریخ بیهقی ). || گواه کردن . (تاج المصادربیهقی ). گواه...
-
استشهاد
دیکشنری عربی به فارسی
شهادت
-
استشهاد
دیکشنری فارسی به عربی
شهادة
-
استشهاد
واژهنامه آزاد
گواهی خواهی. || گواهی با امضای گواهان.
-
جستوجو در متن
-
صورتمجلس
واژگان مترادف و متضاد
استشهاد، صورتجلسه
-
شهادتنامه
واژگان مترادف و متضاد
استشهاد، گواهینامه
-
deposition
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گواهی، ورقه استشهاد، نوشته
-
adduce
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اضافه کردن، گفتن، استشهاد کردن، احضار کردن
-
adduces
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادعا می کند، گفتن، استشهاد کردن، احضار کردن
-
adducing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادغام، گفتن، استشهاد کردن، احضار کردن