کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استشمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استشمام
/'estešmām/
معنی
بو کشیدن؛ بوییدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استنشاق، بو کردن، بویش، بوییدن
برابر فارسی
بو کردن، بوییدن
فعل
بن گذشته: استشمام کرد
بن حال: استشمام کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استشمام
واژگان مترادف و متضاد
استنشاق، بو کردن، بویش، بوییدن
-
استشمام
فرهنگ واژههای سره
بو کردن، بوییدن
-
استشمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estešmām بو کشیدن؛ بوییدن.
-
استشمام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بو کردن ، بوییدن . 2 - دریافتن .
-
استشمام
لغتنامه دهخدا
استشمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بو کردن . بوئیدن . (غیاث ). بو یافتن از چیزی . انبوئیدن . (برهان ). بوی بردن . بو کشیدن . شنیدن . شم ّ. || بوئیدن خواستن . (منتهی الارب ). طلب بو کردن . بوی کردن خواستن .- استشمام کردن ؛ بوئیدن . استنشاق کردن .
-
استشمام
دیکشنری فارسی به عربی
رائحة
-
واژههای مشابه
-
استشمام کردن
دیکشنری فارسی به عربی
استنشق
-
جستوجو در متن
-
exhalation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استشمام، زفیر
-
استنشاق
واژگان مترادف و متضاد
استشمام، تنفس، دموبازدم، نفسکشیدن
-
exhaled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استشمام، بیرون دادن، دم براوردن، زفیر کردن
-
Inhaling
واژهنامه آزاد
تنفس کردن، استنشاق کردن، استشمام
-
انبوییدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ)(مص م .) بوییدن ، استشمام کردن .
-
بویش
واژگان مترادف و متضاد
۱. استشمام ۲. بوییدن ≠ چشش، چشیدن