کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استشراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استشراف
لغتنامه دهخدا
استشراف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دست بر بالای چشم داشتن چنانکه عادت نگریستن است از دور. (منتهی الارب ). دست بر ابرو نهادن تا آفتات بر چشم وی نیفتد. (زوزنی ). دست بر ابرو نهادن نگریستن چیزی را. || چشم برداشتن تا در چیزی نگرد. (منتهی الارب ). || پیش چشم کر...
-
جستوجو در متن
-
مستشرف
لغتنامه دهخدا
مستشرف . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استشراف . رجوع به استشراف شود. || مرتفع. گرانبها. قیمتی : کاله ٔ معیوب و قلب کیسه برکاله ٔ پر سود و مستشرف چو در.مولوی (مثنوی ).
-
مستشرف
لغتنامه دهخدا
مستشرف . [ م ُ ت َ رِ ](ع ص ) نعت فاعلی از استشراف . ستم کننده در حق کسی . || چشم بردارنده برای نگریستن در چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مرتفع. (اقرب الموارد). افراشته و راست و بلند. (ناظم الاطباء).
-
تصدی
لغتنامه دهخدا
تصدی . [ ت َ ص َدْ دی ] (ع مص ) پیش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیش باز آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیش آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و چون خبر واقعه ٔ اوبه سلطان غیاث الدین رسی...