کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استشاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استشاره
معنی
(اِ تِ رِ) [ ع . استشارة ] 1 - (مص م .) نظر دیگری را خواستن ، مشورت کردن . 2 - (اِمص .) رایزنی ، مشورت . ج . استشارات .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استشاره
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ رِ) [ ع . استشارة ] 1 - (مص م .) نظر دیگری را خواستن ، مشورت کردن . 2 - (اِمص .) رایزنی ، مشورت . ج . استشارات .
-
استشاره
لغتنامه دهخدا
استشاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استشارت . مشورت خواستن . مشاورت خواستن از کسی . (منتهی الارب ). مشاورت کردن خواستن . (زوزنی ): اول استشاره پس استخاره . || انگبین چیدن . (منتهی الارب ). || بوئیدن گشن ، ماده را تا بداند باردار است یا نه . || پوشیدن لبا...
-
واژههای مشابه
-
استشارة
دیکشنری عربی به فارسی
مشاوره , مشورت , مذاکره , همفکري , رايزني
-
جستوجو در متن
-
همفکری
دیکشنری فارسی به عربی
استشارة , عطف
-
مشاوره
دیکشنری فارسی به عربی
استشارة , مجلس , موتمر
-
مشورت
دیکشنری فارسی به عربی
استشارة , استشر , مستشار , نصيحة
-
رایزنی
دیکشنری فارسی به عربی
استشارة , مستشار , نصيحة
-
مذاکره
دیکشنری فارسی به عربی
استشارة , کلام , مفاوضات , مقابلة , مناقشة , موتمر
-
مستشیر
لغتنامه دهخدا
مستشیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استشارة. کنکاش خواهنده . (منتهی الارب ). مشورت خواه . مشورت کننده . || گشن و شتری که ناقه ٔ زاینده را از نازاینده بشناسد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استشارة شود.
-
استضائة
لغتنامه دهخدا
استضائة. [ اِ ت ِ ءَ ] (ع مص ) روشن کردن . || روشن شدن . (زوزنی ). روشنی پذیرفتن . || روشنی جوئی . || استشاره : لاتستضیئوا بنار اهل الشرک ؛ و آن منع از استشاره با اهل شرک باشد.
-
رای زنی
لغتنامه دهخدا
رای زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل رای زن . مشاوره . مشورت . شور. رای زدن . استشاره . || شغل مستشاری سفارت یا سفارت کبری .
-
اشتیار
لغتنامه دهخدا
اشتیار. [ اِ ] (ع مص ) انگبین چیدن . استشارة. اِشارة. شَور. شیار. شیارة. مَشار. مَشارة. || فربه شدن ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
-
محاصره
لغتنامه دهخدا
محاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون شدن . از گرداگرد بند کردن راه کسی را. (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : ابوالقاسم فقیه را با جمعی...