کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استرشاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استرشاد
/'esteršād/
معنی
۱. راهنمایی خواستن؛ طلب هدایت کردن.
۲. هدایت شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استرشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esteršād ۱. راهنمایی خواستن؛ طلب هدایت کردن.۲. هدایت شدن.
-
استرشاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) راهنمایی خواستن ، راه راست جستن . ج . استرشادات .
-
استرشاد
لغتنامه دهخدا
استرشاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) براه شدن . || راه جستن . (منتهی الارب ). راه راست جستن . طلب هدایت کردن . استهداء. راه راست خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب رشد و راه راست کردن .
-
جستوجو در متن
-
رشدی
لغتنامه دهخدا
رشدی . [ رَ دا ] (ع اِمص ) جستجوی راه . اسم است استرشاد را. (منتهی الارب ). اسم است به معنی رشد. (از اقرب الموارد).
-
تهدی
لغتنامه دهخدا
تهدی . [ ت َ هََ دْ دی ] (ع مص ) راه یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).استرشاد. (اقرب الموارد). رجوع به تهدی کردن شود.
-
هدیة
لغتنامه دهخدا
هدیة. [ هَِ دْ ی َ ] (ع مص ) راه راست نمودن کسی را. (منتهی الارب ). ارشاد. (اقرب الموارد). || یافتن راه را. (منتهی الارب ). استرشاد. ضد ضلال . (اقرب الموارد). رجوع به هدایت و هدایة شود.
-
مسترشد
لغتنامه دهخدا
مسترشد. [ م ُت َ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرشاد. راست روی خواهنده و رهنمایی طلب کننده . (غیاث ) (آنندراج ). طلب کننده ٔرشد و راه راست . (اقرب الموارد). آنکه طلب رشد کند.طالب راه راست . راه راست خواه . || مرید. (غیاث ) (آنندراج ). مقابل مرشد : مرشد...
-
استهداء
لغتنامه دهخدا
استهداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) هدیه خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارمغان طلبیدن . || راه نمودن خواستن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). استرشاد. طلب هدایت کردن . رهنمونی خواستن .(منتهی الارب ). راه جستن . طلب راه نمودن . راه جوئی .
-
هدی
لغتنامه دهخدا
هدی . [ هََدْی ْ ] (ع اِ) آن چارپای که به مکه برند و ذبح کنند. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ). آنچه به حرم برده شوداز چارپایان و گویند آنچه برای قربان کردن برند. (از اقرب الموارد). قربانی که به مکه فرستند. (منتهی الارب ). در این معنی در عربی به فتح اول ...
-
منبع
لغتنامه دهخدا
منبع.[ مَم ْ ب َ ] (ع اِ) چشمه و این صیغه ٔ اسم ظرف است از نبوع که به معنی برآمدن آب است از زمین . (غیاث ) (آنندراج ). محل خروج آب . ج ، منابع. (از اقرب الموارد).چشمه . سرچشمه . (ناظم الاطباء) : هرند جویی است بر در جرجان که منبع آن از کوههای ... منفج...