کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استرخاص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استرخاص
لغتنامه دهخدا
استرخاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ارزان دیدن . ارزان شمردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارتخاص . || ارزان خواستن . (منتهی الارب ). ارزان خریدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). رخصت خواستن . (غیاث ). طلب رخصت کردن .
-
جستوجو در متن
-
مسترخص
لغتنامه دهخدا
مسترخص . [ م ُ ت َ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرخاص . ارزان خواهنده . || ارزان شمرنده . (منتهی الارب ).
-
مسترخص
لغتنامه دهخدا
مسترخص .[ م ُ ت َ خ َ ] (ع ص ) ارزان : اگر سلطان در بازار عرض بیافتی به پنجاه هزار دینار مسترخص دیدی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 413). و رجوع به استرخاص شود.
-
ارتخاص
لغتنامه دهخدا
ارتخاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ارزان شمردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). استرخاص . || ارزان خریدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
-
ارزان
لغتنامه دهخدا
ارزان . [ اَ ] (نف / ص ) آنچه ارزنده باشد ببهای وقت . (رشیدی ). چیزی که به قیمتش می ارزد. ارزش دار. که ارزد. || کم بها. رخیص . مقابل گران . (مؤید الفضلاء). مقابل ِ غالی و ثمین : گر ارزان بدی مرغ ، با این سوارنبودی مرا تیره شب کارزار. فردوسی .گرچه ار...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عث...