کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استرخا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استرخا
/'esterxā/
معنی
سست شدن؛ سستی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استرخا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استرخاء] [قدیمی] 'esterxā سست شدن؛ سستی.
-
استرخا
لغتنامه دهخدا
استرخا. [ اِ ت ِ ] (اِ) لغتی یونانی بمعنی زرنیخ سرخ است و آن نوعی از زرنیخ باشد که ارباب عمل داخل اکسیر کنند و زرنیخ احمر همانست . اگر با عصاره ٔ برگ درخت بزرالبنج بر شیب بغل که موی آنرا کنده باشند طلا کنند دیگر برنیاید و بفتح و ضم اول نیز گفته اند و...
-
جستوجو در متن
-
اسبرخا
لغتنامه دهخدا
اسبرخا. [اِ ب ِ ] (اِ) زرنیخ سرخ . (ناظم الاطباء). در تحفه ٔ حکیم مؤمن استرخا آمده .
-
امرخداد
لغتنامه دهخدا
امرخداد. [ اِ رِ ] (ع مص ) نرم و فروهشته شدن چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استرخا. (اقرب الموارد).
-
یقطان
لغتنامه دهخدا
یقطان . [ ی َ ] (معرب ، اِ) سنگی متحرک است . خفقان دل و ارتعاش و استرخا را مفید است . (نزهةالقلوب ). به لغت رومی نوعی از سنگ و آن هر جا باشد خودبه خود حرکت کند و چون دست کسی بر آن رسد ساکن گردد. گویند علت یرقان و استرخای اعضا را برطرف کند و هرکه با خ...
-
رشرشة
لغتنامه دهخدا
رشرشة. [ رَ رَ ش َ ] (ع مص ) نرمی . (منتهی الارب ): رشرشه ٔ چیزی ؛ استرخا و نرمی آن . || فرودآمدن به کسی که بترسند از وی . (از اقرب الموارد). توانستن تو به کسی که می ترسی او را. (منتهی الارب ).
-
تجخجخ
لغتنامه دهخدا
تجخجخ . [ ت َ ج َ ج ُ ] (ع مص ) دراز کشیدن با تمکن و استرخا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سست شدن مرد. (از قطر المحیط). || جماع کردن با جاریه ٔ خود. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). گاییدن کنیزک خود را. (ناظم الاطباء). |...
-
ترترة
لغتنامه دهخدا
ترترة. [ ت َ ت َ رَ ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد): ترتروا السکران ؛ جنبانیدند مست را و حرکت دادند تا هه کند و بوی دهان آن معلوم نمایند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): ترتروه ؛ ای حرکوه و زعزعوه ...
-
اذاراقی
لغتنامه دهخدا
اذاراقی . [ اَ ] (اِ) اَداراقی . اَزاراقی . کلمه ٔ سریانی است و بفارسی کچوله گویند و در تنکابن ومازندران کلاج دارو نامند. بیخیست مدور و پهن و بسیارتلخ ، و خشک او بغایت صلب ، بعد از آنکه در آب خیسانیده پوست او را گرفته باشند بسوهان ریزه باید کرد، برگش...
-
انحلال
لغتنامه دهخدا
انحلال . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) گشاده گردیدن گره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ).حل شدن . بازشدن . گشوده شدن (گره و مانند آن ). (فرهنگ فارسی معین ). یقال : انحلت العقدة. (ناظم الاطباء). انتقا...
-
ثافسیا
لغتنامه دهخدا
ثافسیا. (معرب ، اِ) اذرباس . (بحر الجواهر). || ثافیسا. در منهاج ثافیستا نیز آمده است و آن صمغ سداب برّی است . (بحر الجواهر). || صمغ سداب کوهی . || یتبون . || و بزبان بربر آن را ادریاس نامند. بقول دیسقوریدس این نبات نامش از جزیره ٔ تافسیس مشتق است چه ...
-
سداب
لغتنامه دهخدا
سداب . [ س ُ ] (اِ) سذاب . سداب ها دسته ای از تیره ٔ سدابیان «روتراسه » هستند و مهمترین نوع آن سداب کوهی «روتا» است دارای برگهای باریک و بسیار متعفن که برای گریزاندن حشرات بکار رود. (گل گلاب ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گیاهی باشد دوایی مانند پ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن ناقد، مکنی به ابوالازهر و ملقب به نصیرالدین . وزیر مستنصر خلیفه ٔ عباسی . هندوشاه در تجارب السلف ص 349 ببعد آرد: لقب و کنیه و نام و نسب او شمس الدین ابوالازهر احمدبن محمدبن علی بن احمدبن الناقد است و ا...