کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استربان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استربان
/'astarbān/
معنی
قاطرچی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
muleteer
-
جستوجوی دقیق
-
استربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹استروان› [قدیمی] 'astarbān قاطرچی.
-
استربان
لغتنامه دهخدا
استربان . [ اَت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بَغّال . قاطرچی . استروان .
-
جستوجو در متن
-
قاطرچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از سغدی. ترکی] qāterči کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حملونقل میکند؛ قاطربان؛ قاطردار؛ استربان.
-
استروان
لغتنامه دهخدا
استروان . [ اَ ت َرْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) استربان . بَغّال . قاطرچی .
-
قاطرچی
لغتنامه دهخدا
قاطرچی . [ طِ ] (ص مرکب ) آنکه قاطرها را نگهداری و راهنمائی کند. قاطربان . استروان . استربان . بغال . چاروادار.چارپادار. پاسبان و خدمتگار استر. (ناظم الاطباء).
-
بغال
لغتنامه دهخدا
بغال . [ب َ غ غ ] (ع اِ) استربان . (منتهی الارب )... قاطرچی . (ناظم الاطباء). استروان . ج ، بغالون . (مهذب الاسماء).
-
استردار
لغتنامه دهخدا
استردار. [ اَ ت َ ] (نف مرکب ) استربان . استروان : سیلی دررسید... گله داران بجستند و جان را گرفتند و هم چنان استرداران ، و سیل کاروان و استران را درربود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262).
-
خرسلاک
لغتنامه دهخدا
خرسلاک . [ خ َ س َ ] (اِ) خربنده و آن شخصی است که خر الاغ بکرایه می دهد. (از برهان قاطع). قاطرچی . استربان . خربنده . کسی که خر الاغ کرایه دهد. (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ) : خری خربطی خرسرخرسلاک بدی بددلی بدتنی بدسیر.پوربهای جامی (از انج...
-
مکاری
لغتنامه دهخدا
مکاری . [ م ُ ] (ع ص ) خربنده . (دهار) (مهذب الاسماء). به کرایه دهنده . ج ، مکارون و اکریاء. (منتهی الارب ). کسی که اسب و شتر و غیره به کرایه دهد. (غیاث ). کسی که اسب و استرو خر به کرایه برد. (آنندراج ). خربنده و کرایه دهنده یعنی آن کس که خر و اسب و ...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) رئیس . || (پساوند) دارنده . دارا. (یادداشت مؤلف ). خداوند، و استعمال آن مرکب است . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). صاحب . خداوند. بزرگ . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دارنده ٔ چیزی . (فرهنگ رشیدی ). در پهلوی پان ...