کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استدراک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استدراک
/'estedrāk/
معنی
۱. درک کردن؛ پی بردن؛ دریافتن.
۲. (ادبی) در بدیع، سرودن شعری که در آن کلماتی آورده شود که ابتدا گمان هجو رود و بعد کلماتی که دلالت بر مدح کند، مانندِ این شعر: اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان در، اثرا (رودکی: ۴۹۱)، یا شعری که در مصراع اول آن گمان مدح برود و در مصراع دوم معلوم شود که هجو است، مانندِ این شعر: سپهسالار لشکرشان یکی لشکرشکن کآری / شکسته شد از او لشکر ولیکن لشکر ایشان (عنصری: ۳۴۵).
۳. [قدیمی] طلب دریافت چیزی کردن.
۴. [قدیمی] تلافی و تدارک کردن؛ جبران کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استدراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estedrāk ۱. درک کردن؛ پی بردن؛ دریافتن.۲. (ادبی) در بدیع، سرودن شعری که در آن کلماتی آورده شود که ابتدا گمان هجو رود و بعد کلماتی که دلالت بر مدح کند، مانندِ این شعر: اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان...
-
استدراک
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فهمیدن ، درک کردن . 2 - اعتراض کردن ، خرده گرفتن . 3 - آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس . 4 - تصحیح کردن . 5 - جبران کردن .
-
استدراک
لغتنامه دهخدا
استدراک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دریافت . دریافتن . دریافتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || طلب دریافتن چیزی کردن . طلب دریافت کردن . || استدراک مافات ؛ تدارک آن . تدارک کردن مافات را. اراده کردن تدارک مافات را بچیزی . (منتهی الارب ). || غلط گ...
-
جستوجو در متن
-
مستدرک
لغتنامه دهخدا
مستدرک . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص )نعت فاعلی از مصدر استدراک . رجوع به استدراک شود.
-
اضراب کردن
لغتنامه دهخدا
اضراب کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشتن ازحکم سابق . استدراک . رجوع به اضراب و استدراک شود.
-
مستدرکات
لغتنامه دهخدا
مستدرکات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستدرکة. رجوع به مستدرکة و مستدرک و استدراک شود.
-
مستدرکة
لغتنامه دهخدا
مستدرکة. [ م ُ ت َ رَ ک َ ] (ع ص ) تأنیث مستدرَک . رجوع به مستدرک و استدراک شود.
-
مستدرکة
لغتنامه دهخدا
مستدرکة. [ م ُ ت َ رِ ک َ ] (ع ص ) تأنیث مستدرِک . رجوع به مستدرک و استدراک شود.
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن خلی سُلَفی . ابن یونس گفت : صحابی بود، و روایتی برای او دانسته نیست ، و «تجرید» او را استدراک کرده . (الاصابة ج 1 ص 326 قسم 1) (حسن المحاضرة ج 1 ص 88).
-
حجن
لغتنامه دهخدا
حجن . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مرقعبن سعدبن حارث ازدی غامدی . ابن کلبی گوید: وی بوفادت نزد پیغمبر آمد. ابن ماکولا او را یاد کرده و ابن امیر نیز وی را استدراک نموده است . (الاصابة ج 1 قسم 1 ص 330).
-
اشرف
لغتنامه دهخدا
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) نسبت او معلوم نیست . ابواسحاق بن یاسین نام او را در زمره ٔ گروهی از صحابه که از هرات نزد حضرت رفته اند، یاد کرده و ابوموسی آنرا استدراک کرده است . (از الاصابه ج 1 ص 50).
-
حباب
لغتنامه دهخدا
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمیر سلمی ذکوانی . وثیمة او را در کتاب الردة یاد کرده و وصیت او را به بنی حنیفه مبنی بر ملازمت اسلام نقل کرده و خطبه و کلماتی نیز از او آورده است . ابن فتحون نیز او را استدراک کرده . (الاصابة ج 2 ص 57).
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن تیم . صحابی است . ذهبی او را به عنوان مستدرک برای کتب سابقین بر خود یاد کرده لیکن استدراک او بیجا است و این مرد همان حبیب بن زیدبن تیم است . (الاصابة ج 2 ص 74 و 75).
-
خداش
لغتنامه دهخدا
خداش . [ خ ِ ] (اِخ ) ابن عیاش انصاری عجلی ... ابن اسحاق او را در جزء کسانی که به یمامه شهادت یافته اند، نام برده و ابن فتحون نیز این مطلب را استدراک کرده است . (از اصابه قسم 1 ص 105).