کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استداد
لغتنامه دهخدا
استداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). استوار گردیدن . (منتهی الارب ). || راست شدن . (منتهی الارب ). استقامة. (قطر المحیط). || بند شدن : اِستدّت عیون الخرز؛ بند شد سوراخ های دوخت . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اصطداد
لغتنامه دهخدا
اصطداد. [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطداد زن ؛ در پرده شدن وی . پرده یا چادر بر روی افکندن وی . (از قطر المحیط). صداد بر رخ افکندن زن . (اقرب الموارد). رجوع به صِداد شود.
-
جستوجو در متن
-
مستد
لغتنامه دهخدا
مستد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استداد. راست شده و استوارگشته . (ناظم الاطباء). بسته شده و مغلق . (اقرب الموارد). || انباشته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به استداد شود.
-
راست شدن
لغتنامه دهخدا
راست شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از کجی برآمدن . مقابل کج شدن و خم شدن . مستقیم قرار گرفتن . به استقامت گراییدن . افراخته شدن . از انحنا بیرون رفتن : هرچند همی مالد خمش نشود راست هرچند همی شورد تویش نشود کم . عنصری .راست شو چون تیرو واره از کمان کز ک...