کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استخبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استخبار
/'estexbār/
معنی
خبر گرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استطلاع، استعلام، کسبخبر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استخبار
واژگان مترادف و متضاد
استطلاع، استعلام، کسبخبر
-
استخبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estexbār خبر گرفتن.
-
استخبار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) آگاهی جستن ، ج . استخبارات .
-
استخبار
لغتنامه دهخدا
استخبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خبر پرسیدن از کسی . (منتهی الارب ). خبر خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استطلاع . استعلام . استفسار. استنباء. آگاهی جستن . آگاهی پرسیدن . پرسیدن ازخبر. پرسیدن . اختبار. ابتلاء. || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: است...
-
استخبار
دیکشنری فارسی به عربی
معلومات
-
جستوجو در متن
-
استطلاع
واژگان مترادف و متضاد
استخبار، استعلام، استفسار، اقتراح، پرسش، سئوال
-
استعلام
واژگان مترادف و متضاد
استخبار، استفسار، پرسش، پرسیدن، خبرجویی، سوال
-
استفسار
واژگان مترادف و متضاد
استخبار، استطلاع، استفهام، اقتراح، بازجست، بازجویی، پرسش، تحقیق، تفحص، جستار، جستجو، رسیدگی، سوال
-
پرسش
واژگان مترادف و متضاد
استخبار، استطلاع، استعلام، استفسار، استفهام، اقتراح، بازجویی، بازخواست، سوال، سراغ، مواخذه ≠ پاسخ، جواب
-
information
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اطلاعات، اطلاع، معلومات، اخبار، سوابق، مفروضات، خبر، اگاهگان، پرسشگاه، استخبار، سراغ
-
معلومات
دیکشنری عربی به فارسی
اطلا ع , اخبار , مفروضات , اطلا عات , سوابق , معلومات , اگاهگان , پرسشگاه , استخبار , خبر رساني
-
مأیوس گشتن
لغتنامه دهخدا
مأیوس گشتن . [ م َءْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ناامید شدن . نومید شدن : فرخی چون بشنید مأیوس گشت و از صادر و وارد استخبار می کرد... (چهار مقاله ).
-
خبر خواستن
لغتنامه دهخدا
خبر خواستن . [ خ َ ب َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) جویای خبر بودن . طالب خبر بودن . استنباط. تَخَبﱡر. استخبار. (تاج المصادر بیهقی ). خبر گرفتن . || تجسس . جستجوی خبر کردن .
-
عرفة
لغتنامه دهخدا
عرفة. [ ع ِ ف َ ] (ع اِمص ) شناخت و شناختن . (منتهی الارب ). شناخت و شناسائی . || سؤال . (ناظم الاطباء). اسم است اعتراف بمعنی سؤال را. (منتهی الارب ). اسم است از «اعتراف » بمعنی استخبار. (از اقرب الموارد). عَرفَة. رجوع به عَرفَة شود.