کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استحواذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استحواذ
/'estehvāz/
معنی
غالب شدن؛ دست یافتن و چیره شدن؛ غلبه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استحواذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estehvāz غالب شدن؛ دست یافتن و چیره شدن؛ غلبه.
-
استحواذ
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ حْ) [ ع . ] (مص ل .) غلبه کردن ، چیره شدن .
-
استحواذ
لغتنامه دهخدا
استحواذ. [ اِ ت ِح ْ ] (ع مص ) دست یافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). چیره شدن بر چیزی . (منتهی الارب ). استیلاء. مستولی گردیدن . (منتهی الارب ). غالب شدن : استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکراﷲ اولئک حزب الشیطان الا ان ّ حزب الشیطان هم الخاسرون . (...
-
واژههای همآوا
-
استحواض
لغتنامه دهخدا
استحواض . [ اِ ت ِح ْ ] (ع مص ) استحواض ماء؛ گرد آمدن آب . (تاج المصادر بیهقی ). گرد آمدن آب و حوض ساختن برای خود. (از منتهی الارب ). جمع شدن آب در حوض .
-
جستوجو در متن
-
مستحوذ
لغتنامه دهخدا
مستحوذ. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحواذ. غلبه کننده و مستولی بر کسی . (اقرب الموارد). رجوع به استحواذ شود.
-
غالب شدن
لغتنامه دهخدا
غالب شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چیره گشتن . اعتلاء. غالب گردیدن : تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان ). و عنفوان شبابم غالب شدی . (گلستان ).صبر معشوق و عشق غالب شدتا بدسته ٔ درفش غایب شد. سعدی (هزلیات ).عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح نام...
-
غلبه کردن
لغتنامه دهخدا
غلبه کردن . [ غ َ ل َ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . چیر شدن . فائق آمدن . صولت . بُهور. بَهر. غَلب . غَلَب . غَلَبَة. غُلبَة. استحواذ. بَذّ؛ غلبه کردن . اِبرار؛ غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) : غلامان تیر انداختن گرفتند و چنان غلبه کردند...
-
استیلاء
لغتنامه دهخدا
استیلاء. [ اِ ] (ع مص ) استیلا. دست یافتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ). غالب آمدن . غالب شدن . (غیاث ). غلبه . تمام دست یافتن بر چیزی . (منتهی الارب ). زبردست شدن بر. زبردستی . چیرگی . چیره شدن بر. برتری . استحواذ : و ما شش تن ماندیم مهت...
-
چیره شدن
لغتنامه دهخدا
چیره شدن . [ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غالب آمدن . فاتح آمدن . غلبه کردن . مستولی شدن . غالب شدن . فائق آمدن . ظفر یافتن . قهر. مسلط شدن . مسلط گشتن . تسلط یافتن . استیلا یافتن . بهر. بُهُور.استعِلاء. (یادداشت مؤلف ). غَلب . غَلَب . غَلَبَه . مَغل...
-
دست یافتن
لغتنامه دهخدا
دست یافتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ظفر یافتن و مستولی گردیدن و به مراد رسیدن و غالب شدن باشد. (برهان ). غالب شدن . (غیاث ). ظفر یافتن و غالب شدن . (انجمن آرا) (آنندراج ). مستولی شدن . سلطه . چیره شدن . فائزشدن . فوز یافتن . توفیق . ملک . موفق...