کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استحماش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استحماش
لغتنامه دهخدا
استحماش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برافروختن از خشم . سخت خشمگین شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت خشمناک شدن . احتماش . از غایت خشم برافروخته شدن . || باریک آواز شدن .
-
جستوجو در متن
-
مستحمش
لغتنامه دهخدا
مستحمش . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازمصدر استحماش . برافروخته از خشم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || وتر مستحمش ؛ وتری باریک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استحماش شود.
-
مستحمشة
لغتنامه دهخدا
مستحمشة. [ م ُ ت َ م ِ ش َ ] (ع ص ) مؤنث مستحمش . || أوتار مستحمشه ؛ اوتار و زه های باریک . (منتهی الارب ). رجوع به استحماش و مستحمش شود.
-
برافروختن
لغتنامه دهخدا
برافروختن . [ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) افروختن . مشتعل ساختن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شعله ور ساختن . شعل . اشعال . تشعیل . (منتهی الارب ). || افزایش دادن . بالا بردن : صفت معجونی که خداوند فالج را تب آرد و حرارت را برمی افروزد. (ذخیره ٔ خوارزمشاه...