کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استحاضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استحاضه
/'estehāze/
معنی
خونریزی زن در غیر دوران قاعدگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استحاضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استحاضَة] (فقه) 'estehāze خونریزی زن در غیر دوران قاعدگی.
-
استحاضه
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ ض ِ) [ ع . استحاضة ] (مص ل .) خون آمدن از رحم پس از ایام حیض .
-
استحاضه
لغتنامه دهخدا
استحاضه . [ اِ ت ِ ض َ ] (ع مص ) پیوسته خون آمدن از زن بعد از ایام حیض . مستمر شدن بی نمازی پس از روزهای عادت . پیوستگی خون در زن . دائم خون روان شدن زن بمرض . خون دیدن زن از رگ عاذل از حیض . (منتهی الارب ). استحاضه ، خونی است که زن در کمتر از سه روز...
-
واژههای مشابه
-
غسل استحاضه
لغتنامه دهخدا
غسل استحاضه . [ غ ُ ل ِ اِ ت ِ ض َ / ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غسلی که زنان مستحاض کنند. رجوع به غُسل شود.
-
جستوجو در متن
-
عاذر
لغتنامه دهخدا
عاذر. [ ذِ ] (ع ص ) مرد عذرخواه . (منتهی الارب ). || (اِ) رگ خون استحاضه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نشان خستگی و پلیدی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
-
مستحاضة
لغتنامه دهخدا
مستحاضة. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحاضة. زنی که او را زیاده از ایام حیض خون آید. (غیاث ) (آنندراج ). زنی که خون حیض یا نفاس او افزون گردد بطوری که از عادت درگذرد، و فعل آن بصورت مجهول به کار رفته است . (اُستُحیضت ) بسبب آنکه خارج ا...
-
عاذل
لغتنامه دهخدا
عاذل . [ ذِ ] (ع ص )ملامت کننده . ج ، عَذَله ، عُذّال ، عاذِلات ، عَواذل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) : مرا گفت ای ستمکاره بجانم به کام حاسدم کردی و عاذل . منوچهری .|| (اِ) رگ خون استحاضه که از آن خون سیلان پیدا میکند. (منتهی الارب ...
-
متمیز
لغتنامه دهخدا
متمیز. [ م ُ ت َ م َ ی ی ِ ] (ع ص ) جداشونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جدا و علیحده و از هم جدا و متفاوت . (ناظم الاطباء).- متمیز آمدن ؛ جدا و تمیز داده شدن : حلال و حرام آمیخته شده باشد و متمیز نیاید وی را. (ترجمه ٔ النهایه ...
-
عذر
لغتنامه دهخدا
عذر. [ ع ُ ] (ع اِ) بهانه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) : هیچ عذر نماند و خوارزم به دست ما آمد ناچار ما را این خون بباید خواست تا کشنده ٔ داماد را بکشیم به خون وملک و میراث بگیریم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 690).پس آن به که بگریزی از عذر اوکزو خیر هرگز...
-
غسل
لغتنامه دهخدا
غسل . [ غ ُ ] (ع مص ) تطهیر با آب و زایل کردن چرک و مانند آن با روان کردن آب بدان . و این کلمه مصدر است و بعضی آن را اسم مصدر از اغتسال دانسته اند. (از اقرب الموارد). روان شدن آب است به طور اطلاق . (کشاف اصطلاحات الفنون ). اغتسال . شستن . || در شرع ب...
-
طهارت
لغتنامه دهخدا
طهارت . [ طَ رَ ] (از ع ، مص ) پاک گردیدن . یقال : طهر طهراً و طهارة. (منتهی الارب ). پاک شدن . (آنندراج ) (دهار). پاکی . (آنندراج ) : تقوای نفس ما بطواف ِ پیاله است جائی که باده نیست طهارت نمی کنم . علیقلی بیک ترکمان (از آنندراج ). || نمازی بودن . م...