کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استجمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استجمار
لغتنامه دهخدا
استجمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با سنگ استنجا کردن . به سنگ استنجا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). استنجا کردن بسنگ ریزه . (منتهی الارب ). استنجاء به احجار. || مقیم گردیدن لشکر به دارالحرب . (منتهی الارب ). || گرد آمدن قومی بر کار. (منتهی الارب ). || سخت شد...
-
جستوجو در متن
-
مستجمر
لغتنامه دهخدا
مستجمر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجمار. سپاه مقیم شده درسرحد دشمن . (ناظم الاطباء). || استنجاکننده به سنگریزه . (منتهی الارب ). رجوع به استجمار شود.
-
لشکر
لغتنامه دهخدا
لشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش . (المعرب جوالیقی ص 230). خیل . حشم . بهمة. (منتهی الارب ). حثحوث . قشون . سریة. (دهار). رج...