کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استجبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استجبار
لغتنامه دهخدا
استجبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درست و نیکوحال گردیدن . (منتهی الارب ). || توانگر شدن . || تکبر و گردن کشی کردن . (غیاث ).
-
جستوجو در متن
-
مستجبر
لغتنامه دهخدا
مستجبر. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجبار. مستغنی . مستغنی شونده . (اقرب الموارد). رجوع به استجبار شود.
-
نیکوحال
لغتنامه دهخدا
نیکوحال . (ص مرکب ) سلامت . تندرست . (ناظم الاطباء). سرحال . || خوش حالت . (ناظم الاطباء). خوش وقت . خوشحال . (فرهنگ فارسی معین ). سردماغ . || قوی حال . رجوع به نیکوحالی شود: عایش ؛ مرد نیکوحال . جبر؛ نیکوحال شدن .استجبار؛ درست و نیکوحال گردیدن . (از...
-
درست گردیدن
لغتنامه دهخدا
درست گردیدن . [ دُ رُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) درست گشتن . درست شدن . || سالم شدن . شفا یافتن . تندرست گشتن : استجبار، انجبار، تجبر؛ درست و نیکوحال گردیدن . (منتهی الارب ). رجوع به درست گشتن شود : یکایک همه کار او باز جست بدان تا گنه بر که گردد درست . ...