کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استجاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استجاره
/'estejāre/
معنی
اجاره دادن: استجارۀ منزل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اجاره، استیجار، کرایه
۲. پناهجویی، زنهارخواهی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استجاره
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجاره، استیجار، کرایه ۲. پناهجویی، زنهارخواهی
-
استجاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی] 'estejāre اجاره دادن: استجارۀ منزل.
-
استجاره
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ رِ) [ ع . استجارة ] (مص م .) 1 - پناه خواستن . 2 - کرایه کردن .
-
واژههای مشابه
-
استجارة
لغتنامه دهخدا
استجارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) زنهار خواستن . (منتهی الارب ). زینهار خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب زینهار کردن . پناه بردن و بمعنی اجاره کردن در: اجاره و استجاره ٔ املاک غلط است ، زیرا اجاره کردن ، استیجار است . رجوع به مستجیر شود.
-
جستوجو در متن
-
اجاره
واژگان مترادف و متضاد
۱. استجاره، دربست، کرایه ۲. ربح، سود، منفعت
-
مستجار
لغتنامه دهخدا
مستجار. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجارة. || آنکه طلب امن از او کنند. (غیاث ). پناه . پناهگیر : سوی خود کن این خفاشان را مطارزین خفاشیشان بخر ای مستجار. مولوی (مثنوی ).رجوع به استجارة شود.
-
استیجار
لغتنامه دهخدا
استیجار. [ اِ ] (ع مص ) استئجار. به مزد گرفتن مزدور را. بمزد فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به مزدوری گرفتن . به مزد خواستن کسی را: استأجرته ؛ به مزد خواستم او را. || اجاره کردن . || اجاره داری . و استجاره به جای استیجار غلط است .
-
مستجیر
لغتنامه دهخدا
مستجیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجارة. || پناه جوینده و زنهارخواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). زینهارخواه . زنهارخواه . امان خواه . پناه برنده . پناه گرفته . پناهنده : ایمن از شر امیران و وزیردر پناه نام احمد مستجیر. مولوی (مثنوی ).المستجی...