کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استثنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استثنا
/'estesnā/
معنی
۱. جدا کردن کسی از حکم عمومی: استثنای بازنشستگان از حق بیمه مورد مخالفت قرار گرفت.
۲. (ادبی) در دستور زبان، خارج کردن چیزی یا کسی از یک حکم عمومی؛ بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با گفتن کلماتی مانندِ الا، جز، و مگر.
۳. (صفت) آنچه بیرون از حکم کلی قرار گرفته؛ استثناشده.
۴. (صفت) ممتاز؛ برتر: او بین همکلاسیهایش یک استثنا بود.
۵. [قدیمی] گفتنِ «إنشاءالله» در سخن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مستثنا، جدا
دیکشنری
exception, exclusion, immunity
-
جستوجوی دقیق
-
استثنا
واژگان مترادف و متضاد
مستثنا، جدا
-
استثنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استثناء] 'estesnā ۱. جدا کردن کسی از حکم عمومی: استثنای بازنشستگان از حق بیمه مورد مخالفت قرار گرفت.۲. (ادبی) در دستور زبان، خارج کردن چیزی یا کسی از یک حکم عمومی؛ بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با گفتن کلماتی مانندِ الا، جز، و مگ...
-
استثنا
دیکشنری فارسی به عربی
استثناء
-
جستوجو در متن
-
stanchlessly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدون استثنا
-
استثناء
دیکشنری عربی به فارسی
استثنا , ممانعت , محروميت , معافيت
-
ثنوی
لغتنامه دهخدا
ثنوی . [ ث َوا ] (ع اِ) سروپای شتر قمار. || اسم است استثنا را، و هر چه که آن را استثنا کنند. ثُنیا.
-
ثنیا
لغتنامه دهخدا
ثنیا. [ ث ُ / ث َ ] (ع اِ) ثنوی . || سر و پاهای شتر قمار. || اسم است استثنا را و هر چه که آنرا استثنا کنند.
-
مستثنا
واژگان مترادف و متضاد
۱. استثنا، جدا ۲. استثناءشده ۳. خارج از شمول حکم ۴. مشخص، ممتاز
-
اتحال
لغتنامه دهخدا
اتحال . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) استثنا کردن در سوگند. (منتهی الارب ).
-
demurred
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی اعتنایی، استثنا قائل شدن، درنگ کردن، کمرویی کردن، تقاضای درنگ یا مکی کردن
-
demur
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معما، تردید رای، استثنا قائل شدن، درنگ کردن، کمرویی کردن، تقاضای درنگ یا مکی کردن
-
demurring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین بردن، استثنا قائل شدن، درنگ کردن، کمرویی کردن، تقاضای درنگ یا مکی کردن
-
الا
فرهنگ فارسی معین
(اِ لّ) [ ع . ] (ق .) 1 - دلالت بر استثنا کند: مگر، بجز. 2 - جز، بدون . 3 - فقط ، منحصراً. ؛~ و بلّ ا بدون برو و برگرد، بی چون و چرا.
-
مستثنی
لغتنامه دهخدا
مستثنی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استثناء. استثناکننده و جداکننده . ج ، مستثنون و مستثنین . رجوع به استثنا شود.