کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استبعاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استبعاد
/'esteb'ād/
معنی
۱. بعید شمردن؛ بعید دانستن؛ دور شمردن.
۲. دوری کردن؛ دور شدن؛ دوری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
improbability
-
جستوجوی دقیق
-
استبعاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esteb'ād ۱. بعید شمردن؛ بعید دانستن؛ دور شمردن.۲. دوری کردن؛ دور شدن؛ دوری.
-
استبعاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) بعید دانستن ، دور از قبول .
-
استبعاد
لغتنامه دهخدا
استبعاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || دوری جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (غیاث ). دوری خواستن . (زوزنی ). || دور دانستن . دور شمردن . (زوزنی ). گمان نبردن : استبعد الشی ٔ؛ بعید شمرد آن چیز را. (از ...
-
استبعاد
دیکشنری عربی به فارسی
كنار نهادن , دور كردن , بعيد دانستن
-
جستوجو در متن
-
كنار نهادن
دیکشنری فارسی به عربی
استبعاد
-
دور كردن
دیکشنری فارسی به عربی
استبعاد
-
بعید دانستن
دیکشنری فارسی به عربی
استبعاد
-
improbabilities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باور نکردنی، استبعاد، دوری، عدم احتمال، حادثه یا امر غیر محتمل
-
improbability
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باور نکردنی، استبعاد، دوری، عدم احتمال، حادثه یا امر غیر محتمل
-
مستبعد
لغتنامه دهخدا
مستبعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبعاد. || دوری جوینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دوری خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). || بعید و دور شمرنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استبعاد شود.
-
دور شمردن
لغتنامه دهخدا
دور شمردن . [ ش ُ / ش ِ م ُ دَ ] (مص مرکب ) استبعاد. بعید دانستن . دور دانستن . (یادداشت مؤلف ).
-
مستبعد
لغتنامه دهخدا
مستبعد. [ م ُ ت َ ع َ ](ع ص ) نعت مفعولی از استبعاد. || بعید و دور شمرده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دورانگاشته . دور. بعید. دشوار. (غیاث ). رجوع به استبعاد شود.- مستبعد است ؛ دور است از واقع. بعید است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
دوری جستن
لغتنامه دهخدا
دوری جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دوری کردن . دوری گزیدن . دوری خواستن . اجتناب ورزیدن . اجتناب . احتراز. تحرز. تجنب . (یادداشت مؤلف ). استبعاد. (تاج المصادر بیهقی ).
-
دور شدن
لغتنامه دهخدا
دورشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله دار شدن چیز. (ناظم الاطباء). فاصله گرفتن . نأث . منأث . مماتنة. تنطنط. سنج . زوال . زوح . سلخ . سحن . سحر. شط. شطوط. شطف . شطوف . شحط. شحوط. مشحط. طلب . عزلة. اجلاء. انجلاء. تجلی . مهایطة. هیاط. اتنان . ازولال ....