کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استبشار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استبشار
/'estebšār/
معنی
۱. شاد شدن؛ شادمانی.
۲. شنیدن خبر خوش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استبشار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estebšār ۱. شاد شدن؛ شادمانی.۲. شنیدن خبر خوش.
-
استبشار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شاد شدن ، شادی کردن . 2 - (اِمص .) گشاده رویی .
-
استبشار
لغتنامه دهخدا
استبشار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مژده دادن . (منتهی الارب ). || خبر خوش پرسیدن . (غیاث اللغات ). || شاد شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شادمان شدن . شادی یافتن . (زمخشری ). فرَح . سرور. شادی . اِبشار: و التماسات هر یک را بر آن جمله به ...
-
جستوجو در متن
-
مستبشرة
لغتنامه دهخدا
مستبشرة. [ م ُ ت َ ش ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث مستبشر که نعت فاعلی است از استبشار. شادان . شادشونده : وجوه یومئذ مسفرة. ضاحکة مستبشرة. (قرآن 38/80 و 39). و رجوع به استبشار شود.
-
مستبشر
لغتنامه دهخدا
مستبشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبشار. مژده دهنده . (اقرب الموارد). مقرنشع. (منتهی الارب ). || شادشونده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شادان . شادشده . رجوع به استبشار شود.
-
تبجح
لغتنامه دهخدا
تبجح . [ ت َ ب َج ْ ج ُ ] (ع مص ) شادمانه گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاد شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (شرح قاموس ). شادی . شادمانی : وزیر بدان تبجح و ابتهاج نمود و درحال بخدمت حضرت شد. (سن...
-
ترحاب
لغتنامه دهخدا
ترحاب . [ ت َ ] (ع مص ) دعای نیک و خوش . (از اقرب الموارد) (از المنجد): الدعاء الی الرحب . (اقرب الموارد). مرحبا گفتن . (ناظم الاطباء) : من نیز بدین بشارت استبشار نمودم و مقدم او را به ترحاب و اهتراز جواب دادم . (سندبادنامه ص 20). از بادرات افادات سر...
-
استنفار
لغتنامه دهخدا
استنفار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برمیدن . (زوزنی ). رمیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ): کأنهم حمر مستنفرة فرّت من قسورة. (قرآن 50/74 و 51)؛ ای نافرة. (منتهی الارب ) : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادشاهانه و روایع صنایعشهنشاهانه ٔ پادشاه بود استی...
-
شاد شدن
لغتنامه دهخدا
شاد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خوشحال شدن . بهجت . بهج . فرح . (ترجمان القرآن ). اعجاب . (منتهی الارب ). ابتهاج . استبهاج . بهج . استبشار. ارتیاح . اجتذال . جَذل . انفراج . استطراب . بَش ّ. بشاشت . تبشش : پری چهره را بچه بد در نهان از آن شاد شد شهری...
-
شادی کردن
لغتنامه دهخدا
شادی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استبشار. (ترجمان القرآن ). تفریح . مسرت نمودن . ابهاج : قارون نکرد شادی چندان به نعمتش کز بهر ایر خواجه کنی تو همی کروز. منجیک .کرا بانگ و نامش شود زیر خاک چه شادی کند خیره بر بانگ زیر. ناصرخسرو.به کام دل نشاط افزای ...
-
استیحاش
لغتنامه دهخدا
استیحاش . [ اِ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (منتهی الارب ). دژم و ناخوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). غمگین شدن . ناخوشدلی . دلتنگی . (زمخشری ). || آزردگی . (زمخشری ). || وحشت یافتن . (منتهی الارب ). وحشت . رمیدن : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادش...
-
اهتزاز
لغتنامه دهخدا
اهتزاز.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) درخشیدن ستاره به وقت فرو شدن . || جنبیدن . شتر به آواز حُدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جنبانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || جنبیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاظباء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر...
-
مژده دادن
لغتنامه دهخدا
مژده دادن . [ م ُ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) تفلقح . استبشار. تبشیر. ابشار. (منتهی الارب ). مژده کردن . مژده آوردن .(ناظم الاطباء). بُشری ̍. (دهار) (ترجمان القرآن ). بشر. (دهار). بشور. بشارت . بشارت دادن . نوید دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خبر خو...
-
استظهار
لغتنامه دهخدا
استظهار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) یاری خواستن . یاری خواستن از کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). یار گرفتن . || قوی پشت شدن به کسی یا امری . پشت گرمی . تکیه کردن بیاری کسی . پشت قوی کردن : و این بنده را بدان قوت دل و استظهار... حاصل آمد. (کلیله و دمنه )...