کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استبرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استبرق
/'estabraq/
معنی
۱. (زیستشناسی) گیاهی شیرهدار با برگهای پَهن و گلهای صورتی و سفید خوشهای و معطر.
۲. [قدیمی] پارچهای که با ابریشم و زر بافته میشد؛ دیبا: ◻︎ صحرا گویی که خورنق شده است / بستان همرنگ ستبرق شده است (منوچهری: ۱۶۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استبرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: stawrak] ‹ستبرق، استبرک› 'estabraq ۱. (زیستشناسی) گیاهی شیرهدار با برگهای پَهن و گلهای صورتی و سفید خوشهای و معطر.۲. [قدیمی] پارچهای که با ابریشم و زر بافته میشد؛ دیبا: ◻︎ صحرا گویی که خورنق شده است / بستان هم...
-
Calotropis
استبرق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از استبرقیان شیرابهدار که در مناطق گرمسیری و نیمهگرمسیری میرویند؛ گلهای آنها معطر است و در برخی از کشورهای جنوب شرقی آسیا از آنها دستهگل درست میکنند
-
استبرق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تَ رَ) (اِ.) معرب استبرک . 1 - دیبا، دیبای ستبر، پارچه ای که با زر و ابریشم بافته شود. 2 - نام دو گونه درختچه که در نقاط گرمسیری می رویند. از گیاهان کائوچویی ایران هستند.
-
استبرق
لغتنامه دهخدا
استبرق . [ اِ ت َ رَ ] (اِ) استبرک . از درختان کائوچوئی ایران است ودر نقاط گرمسیر و سواحل جنوبی و از خوزستان تا مکران و بلوچستان همه جا از ارتفاع 950 (در منصورآباد لار) تا 1100 (در اطراف بم ) دیده شده است . (گااوبا). درختچه یا بوته ایست که به ارتفاع ...
-
استبرق
لغتنامه دهخدا
استبرق . [ اِ ت َ رَ ] (معرب ، اِ) معرب استبرک . (منتهی الارب ). دیبا. (مهذب الاسماء). دیبای ستبر. (ربنجنی ). دیبای سطبر یا دیبا که بزر ساخته باشند یا جامه ٔ حریر سطبر مانند دیبا یا برنداق سرخ مشابه زههای کمان . (منتهی الارب ). دیبای سفت و گنده است م...
-
واژههای مشابه
-
إِسْتَبْرَقٍ
فرهنگ واژگان قرآن
حرير ضخيم وبرّاق
-
سُندس و استبرق
فرهنگ گنجواژه
پارچه های قیمتی.
-
جستوجو در متن
-
ستبرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: استبرک] (زیستشناسی) [قدیمی] setabraq = استبرق
-
عوشر
لغتنامه دهخدا
عوشر. [ ع َ / عُو ش َ ] (اِ) نامی است که در اهواز به استبرق دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). استبرق ، که نوعی درخت است . رجوع به استبرق شود.
-
اکرن
لغتنامه دهخدا
اکرن . [ اَ رَ ] (اِ) استبرق . (یادداشت مؤلف ). رجوع به استبرق شود.
-
غلبلب
لغتنامه دهخدا
غلبلب . [ غ َ ل َ ل َ ] (اِ) قسمی گیاه کائوچوک دار. استبرق . غَرق . در دزفول و شوشتر نام غلبلب را به استبرق دهند. رجوع به استبرق شود.
-
عشار
لغتنامه دهخدا
عشار. [ ع ِ ] (اِ) از درختان کائوچوکی ایران است که بنام اِستَبْرَق مشهور است . رجوع به استبرق شود.
-
غرغ
لغتنامه دهخدا
غرغ . [ غ َ ](اِ) در تداول محلی دشتستان استبرق . کَرک . غلبلب .