کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استانه
معنی
(اَ نِ) (اِ.) جای خواب و آرام ، آرامگاه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
nook
-
جستوجوی دقیق
-
استانه
فرهنگ فارسی معین
(اَ نِ) (اِ.) جای خواب و آرام ، آرامگاه .
-
استانه
لغتنامه دهخدا
استانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (اِ) به معنی استان است که جای خواب و آرامگاه باشد. (برهان ) (جهانگیری ) : گوئی از توبه بسازم خانه ای در زمستان باشدم استانه ای . مولوی . || عتبه . جناب . آستانه : پشت خم داد و نهاد از قبل خدمت و عذرروی افروخته از شرم بر است...
-
استانه
لغتنامه دهخدا
استانه . [ اِ ن َ ] (اِخ ) ناحیه ای بخراسان و یاقوت گوید گمان برم از نواحی بلخ است . (معجم البلدان ).
-
استانه
دیکشنری فارسی به عربی
عتبة
-
واژههای مشابه
-
آستانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آستان، بارگاه، پیشگاه، جناب، حضرت، درگاه، عتبه، محضر، وصید ۲. آغاز، مقدمه
-
آستانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āstāne ۱. حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی: آستانهٴ شنوایی.۲. قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره.۳. نقطۀ آغاز یک عمل: در آستانهٴ ازدواج.۴. = آستان۵. [قدیمی، مجاز] زن؛ همسر.
-
آستانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← آستانۀ باند
-
آستانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] ( اِ.) 1 - آستان . 2 - چوب زیرین چارچوب (در). 3 - مقدمه ، وسیله . 4 - بارگاه شاهان .
-
آستانه
لغتنامه دهخدا
آستانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام محلی در راه لاهیجان و رشت میان بازگوراب و گورکا، در 561400گزی طهران . مشهد سیّد جلال الدین اشرف بن موسی الکاظم . || نام قریه ای بدامغان دارای معدن ذغال سنگ .
-
آستانه
لغتنامه دهخدا
آستانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آستان . حضرت . جناب . عتبه . ساحت . وصید. فناء. درگاه . کریاس . سدّه . گذرگاه . کفش کن . اَستانه : بهشت آئین سرائی را بپرداخت ز هرگونه در او تمثالها ساخت ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرّین بالکانه . رودکی .پیاده ب...
-
آستانه
واژهنامه آزاد
مقدمه، وسیله، چوب زیرین
-
گردنه ٔ آستانه
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ آستانه . [ گ َ دَ ن َ ی ِ ن َ ] (اِخ )گردنه ای است در راه کازرون به بهبهان میان گردنه ٔ شلالدان و امام زاده جعفر، واقع در 130660گزی کازرون .
-
علف آستانه
لغتنامه دهخدا
علف آستانه . [ ع َ ل َ ن َ ](اِخ ) دهی است از دهستان خاوه ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد و 15 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه . منطقه ایست کوهستانی و سردسیر و مالاریایی دارای 240 تن سکنه . آب...
-
threshold 1
آستانۀ باند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ابتدای بخش قابلاستفادۀ باند متـ . آستانه