کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استام
/'astām/
معنی
سیخ فلزی دراز که با آن در تون حمام یا تنور نانوایی آتش را زیرورو میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
poker
-
جستوجوی دقیق
-
استام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'astām سیخ فلزی دراز که با آن در تون حمام یا تنور نانوایی آتش را زیرورو میکنند.
-
استام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'e(o)stām = ستام: ◻︎ به فرش و اسب و استام و خزینه / چه افرازی چنین ای خواجه سینه (ناصرخسرو: ۳۵۲).
-
استام
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) (اِ.) زین و یراق اسب .
-
استام
فرهنگ فارسی معین
(اِ) (اِ.) سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی به کار می رود؛ کفچة آتشدان ، آتش کش ، بیلچه ، خاک انداز.
-
استام
لغتنامه دهخدا
استام . [ اَ ] (اِ) آتش کاو آهنین . مِحَش ّ. مِحَشّه . مِسعر. مِسعار. مِحراک . محضاء. مِحْضَب . مِحْضَج . مِحراث . || سیخ که در تون حمام و تنور نانوائی بکار برند. || کفچه ٔ آتشدان . || بیلچه . مقحاة. مِسحاة. مجرفة. خاک انداز. خیسه . چمچه . کمچه .
-
استام
لغتنامه دهخدا
استام . [اُ ] (اِ) ستام . (جهانگیری ). اوستام . ساخت . زین و یراق اسپ از طلا و نقره . (برهان ) (سروری ) : نکورنگ اسبان با سیم و زربه استامها در نشانده گهر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1504 س 13).گوزن و گور که استام زر نمیخواهندز بند و قید و غل و بار پ...
-
واژههای همآوا
-
اسطام
لغتنامه دهخدا
اسطام . [ اِ ] (اِخ ) لقب شمشیر عبداﷲبن اضرم .
-
اسطام
لغتنامه دهخدا
اسطام . [ اِ ] (ع اِ) کفچه . (بحرالجواهر). کفچه ٔ آتش . کبچه ٔ آتشدان . || آتش کاو از آهن . (از منتهی الارب ). || چیزی است که به آن خاک از کله برمیدارند و آنچه به آن خمیر از لاوک بردارند. ج ، اساطیم . || فروزینه ٔ آتش . (منتهی الارب ). || نوعی از حدی...
-
اصطام
لغتنامه دهخدا
اصطام . [ اِ ] (ع اِ) اسطام . مسعار. کفچه ٔ آتشدان . رجوع به اسطام شود.
-
جستوجو در متن
-
stam
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استام
-
اوستام
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِ.) نک استام .
-
محضاء
لغتنامه دهخدا
محضاء. [ م ِض َءْ ] (ع اِ) چوب آتش کاو. (ناظم الاطباء). استام . مسعر. محضب . محضج . محضاج . محضاء. محضی .
-
مجرفة
لغتنامه دهخدا
مجرفة. [ م ِ رَ ف َ ] (ع اِ) بیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیل چوبین و پاروب . (ناظم الاطباء). بیلچه . استام . خاک انداز. مقحاة.مسحاة. چمچه . کمچه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).