کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استاد شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
استاد، اوستا،اوسا
لهجه و گویش تهرانی
استاد/خط راهنما (برای برش چوب و ...)،میزان(اوسا کردن)
-
اوستا، اوسّا،اوس، استاد
لهجه و گویش تهرانی
استاد،افزارمند ماهر
-
استاد و معلم
فرهنگ گنجواژه
آموزگار.
-
معلم و استاد
فرهنگ گنجواژه
استاد
-
استاد دل کندن
واژهنامه آزاد
شخصی که به مرحله ای میرسد که دل کندن از همه چیز برای او راحت می شود و به اصطلاح در دل کندن به درجه استادی میرسد.
-
عالم و استاد و معلم
فرهنگ گنجواژه
استاد.
-
رءیس یا استاد یا عضو دانشکده
دیکشنری فارسی به عربی
استاذ
-
جستوجو در متن
-
وارد شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - رسیدن . 2 - (عا.) ماهر شدن ، اُستاد شدن .
-
mastering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تسلط بر، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن
-
mastered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تسلط یافته، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن
-
خداوند شدن
لغتنامه دهخدا
خداوند شدن . [ خ ُ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مَلک . مُلک . مِلک . (تاج المصادر بیهقی ). مالک شدن . صاحب شدن . || واجد امیری شدن . دارای امیری شدن . || پادشاه شدن . بپادشاهی رسیدن . || امیر شدن . مولی شدن . بیگ شدن . خواجه شدن . || استاد شدن .
-
ثقافت
فرهنگ فارسی معین
(ثَ فَ) [ ع . ] (مص ل .)1 - زیرک و چالاک شدن . 2 - استاد و ماهر شدن .
-
masters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارشناسی ارشد، استاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما، چیره دست، پیر، رئيس، دانشور، مدیر، سید، سرامد، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن
-
master
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما، چیره دست، پیر، رئيس، دانشور، مدیر، سید، سرامد، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن، برجسته
-
تلمذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: تَتَلمُذ] talammoz شاگرد شدن؛ شاگردی کردن؛ در نزد استاد یا معلم درس خواندن و چیزی آموختن.