کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استادن
/'estādan/
معنی
= ایستادن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'estādan = ایستادن
-
استادن
فرهنگ فارسی معین
(اِ دَ) (مص ل .) نک ایستادن .
-
استادن
لغتنامه دهخدا
استادن . [ اِ دَ ] (مص ) ایستادن . ستادن . قیام . برپا شدن . خاستن . بخاستن . برخاستن . سر پا ماندن : شد به گرمابه درون استاد غوشت بود فربی و کلان بسیارگوشت . رودکی (در منظومه ٔ سندبادنامه ٔ رودکی ).رجوع به سندبادنامه چ اسلامبول ص 173 س 11 و بعد آن ش...
-
واژههای مشابه
-
واپس استادن
لغتنامه دهخدا
واپس استادن . [ پ َ اِ دَ ] (مص مرکب ) در عقب ایستادن . پشت سر ایستادن . || عقب ماندن . (ناظم الاطباء). رجوع به واپس استیدن و واپس ایستادن شود.
-
دور استادن
لغتنامه دهخدا
دور استادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) دور ایستادن . فاصله گرفتن . با فاصله استادن . (یادداشت مؤلف ) : یک از دیگر استاد و آنگاه دور پر از درد باب و پر از رنج پور.فردوسی .
-
راست استادن
لغتنامه دهخدا
راست استادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به راست ایستادن شود.
-
براه استادن
لغتنامه دهخدا
براه استادن . [ ب ِ اِ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب +راه + استادن ) براه ایستادن . انتظار کشیدن . (آنندراج ). سر راه ایستادن . در انتظار کسی ماندن : کبک از حسرت رفتار قیامت زایش بس که استاده بره ریخته خون بر پایش . سالک قزوینی (آنندراج ).|| راهی شدن . روان...
-
بازپس استادن
لغتنامه دهخدا
بازپس استادن . [پ َ اِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به بازپس ایستادن شود.
-
بر روی استادن
لغتنامه دهخدا
بر روی استادن . [ب َ اِ دَ ] (مص مرکب ) حریف دروکش شدن و قدم فشردن با حریف در جنگ . (بهارعجم ) (از آنندراج ) : همچو مسطرمینمایم هرکه را راه سخن تا بدست آورده ره بر روی من استاده است . تأثیر (از آنندراج ).ز جولان نظر مجروح میشد روی نیکویش چه سان دل د...
-
جستوجو در متن
-
استادنی
لغتنامه دهخدا
استادنی . [ اِ دَ ] (ص لیاقت ) درخور استادن .
-
استیدن
لغتنامه دهخدا
استیدن . [ اِ دَ ] (مص ) استادن . (شعوری ). ایستادن .
-
پس استدن
لغتنامه دهخدا
پس استدن . [پ َ اِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف پس استادن . واستدن .
-
جأج
لغتنامه دهخدا
جأج .[ ج َ ءَ ] (ع مص ) استادن از بددلی . (منتهی الارب ).