کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
manege 1
اسبآموزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فن آموزش اسب
-
showjumper 2/ show jumper 2, jumper 2
اسب پرش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] اسبی دارای بعضی ویژگیها که برای شرکت در مسابقات پرشبااسب تربیت میشود
-
Trojan Horse, Trojan
اسب تروآ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] بدافزاری که خود را نرمافزاری قانونی جلوه میدهد
-
horse racing
اسبدوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مسابقۀ سرعت در مسیری مشخص که هدف آن تعیین سریعترین اسب و چابکسوار آن است متـ . چابکسواری
-
hippodrome
اسبریس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] محل مسابقۀ سوارکاری و چابکسواری
-
riding, horse riding
اسبسواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] سواری گرفتن از اسب برای تفریح یا ورزش
-
horsemanship
اسبورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فن تربیت اسب برای سواری گرفتن و مهار و هدایت آن
-
Equuleus, Equ, Foal
پارهاسب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] دومین صورت فلکی کوچک در نیمکرۀ شمالی آسمان که به شکل سر اسب تصور میشود
-
cauda equina
دُماسب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] مجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
-
اسب دواندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ. دَ دَ) (مص ل .) کنایه از: اجحاف و تعدی .
-
اسب رس
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِمر.) نک اسب ریس .
-
اسب ریس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِمر.) 1 - مسافتی که اسب در یک روز می تواند بپیماید. 2 - میدان اسب دوانی .
-
اسب انگیز
فرهنگ فارسی معین
(اَ. اَ) 1 - (اِفا.) آن که اسب را برانگیزد، اسب انگیزنده . 2 - (اِمر.) مهمیز.
-
اسب دوانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (حامص .) دوانیدن اسب ها به موازات هم و سنجش شتاب آن ها، مسابقه .
-
اسب آبی
لغتنامه دهخدا
اسب آبی . [ اَ ب ِ آ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانوری چارپا و بزرگ جثه و ذوحیاتین ، از طایفه ٔ سطبرپوستان ، در سواحل رودهای افریقا و مصر علیا و سِنِگال . طول آن به 4 گز رسد و سر وی بزرگ و قوی است و اغلب در آب باشد. فرس النیل . فرس البحر. اسپ دریائی .