کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسبی
دیکشنری فارسی به عربی
حصان , فرسي
-
واژههای مشابه
-
اِسبى
لهجه و گویش بختیاری
esbi سفید.
-
یالاسبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← زانیشلیا
-
شام اسبی
لغتنامه دهخدا
شام اسبی . [ اَ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 1579 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
پل اسبی
لغتنامه دهخدا
پل اسبی . [ پ ُ ل ِ اَ ] (اِخ ) نام محلی در دوراهی حرمک به زابل میان لوتک و پل محمدآباد در 104500گزی دوراهی حرمک .
-
بلوط اسبی
لغتنامه دهخدا
بلوط اسبی . [ ب َ طِ اَ ] (ع اِ مرکب ) درخت بلندی مخصوص نواحی مدیترانه ، که بیشتر برای زینت کاشته میشود. گلهای سفید یا خاکستری رنگش بصورت خوشه های هرمی بزرگ است . میوه اش خوراکی نیست . (از دایرة المعارف فارسی ).
-
سَر اَسبى
لهجه و گویش بختیاری
sar-asbi غیرجدّى، سرسرى târof-e sar-asbi>:تعارف غیرجدى> .
-
شنای اسبی
لهجه و گویش تهرانی
نوعی شنا
-
dent corn
ذرت دنداناسبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی ذرت که تاجِ دانۀ آن به علت از دست دادن رطوبتِ خورش مقعر است
-
horse latitudes
عرضهای اسبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] منطقۀ بادهای ضعیف و متغیر معمولاً توأم با هوای داغ و بیبارش که ناشی از واچرخندهای جنبحارهای عرضهای 30 تا 40 درجه است متـ . عرضهای کندبادی
-
تارُفِ سَر اَسبى
لهجه و گویش بختیاری
târof-e sar asbi تعارف سراسبى، غیرجدى.
-
مورچه اسبی/ سواری/ گازی
لهجه و گویش تهرانی
مورچه بزرگ
-
واژههای همآوا
-
عصبی
لغتنامه دهخدا
عصبی . [ ع َ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به عصب . بسیارپی . رجوع به عَصَب شود. || (اصطلاح پزشکی )مربوط به عصب و سیستم اعصاب . (فرهنگ فارسی معین ).- حالت عصبی ؛ فشار روحی شدید بر اثر ناراحتی بسیار. افتادن بحالت بیهوشی و اغماء بسبب ضربه ٔ روحی ناگهانی و شدی...