کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسباب کشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسباب و اثاثیه
لهجه و گویش تهرانی
لوازم،وسائل
-
اسباب و لوازم
لهجه و گویش تهرانی
اثاث
-
آل و اسباب
فرهنگ گنجواژه
آلت، اسباب ،معامله (عامیانه).
-
اسباب و اثاثیه
فرهنگ گنجواژه
لوازم خانه.
-
اسباب و لوازم
فرهنگ گنجواژه
وسائل.
-
مال و اسباب
فرهنگ گنجواژه
دارائی.
-
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
دیکشنری فارسی به عربی
طيار
-
بوسیله اسباب گردنده (مثل چرخ) جلو رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
مخضة اللبن
-
جستوجو در متن
-
خانه کشی
لغتنامه دهخدا
خانه کشی . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) اسباب کشی ،اسباب از این منزل به منزل دیگر بردن . اثاثیه کشی .
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص ) عمل کشیدن و همواره بصورت ترکیبی استعمال میشود در تمام معانی اعم از نقل و حمل یا تحمل یا پیمودن و نظایر آن . (یادداشت مؤلف ).- آب کشی ؛ عمل کشیدن آب . استخراج آب از چاه . بیرون آوردن آب از آب انبار.- || عمل حمل آب . عمل ب...
-
عجب
لغتنامه دهخدا
عجب . [ ع ُ ](ع اِمص ) ناز. (منتهی الارب ). زهو. (اقرب الموارد). || خویشتن بینی . (منتهی الارب ) : بچشم عجب و تکبر نگه بخلق مکن که دوستان خدا ممکن اند در اوباش . سعدی .و در اصطلاح عرفا عبارت از خودبینی و خوشنودی از کردار خویشتن باشد. (کشاف اصطلاحات )...
-
خانمان
لغتنامه دهخدا
خانمان . [ ن ْ / ن ُ / ن ِ ] (اِ مرکب )خانه با اهل خانه . (ناظم الاطباء). اهل و عیال و خانه و اسباب خانه . رجوع به خان و مان شود : که در ارگ باشد مرا خانمان به آسودگی امشب آنجا بمان . فردوسی .لیکن چو خان بخدمت درگاه او دویدحرّی نمود و نستد ازو ملک و ...
-
زندگی
لغتنامه دهخدا
زندگی . [ زِ دَ / دِ ] (حامص ، اِ) زندگانی . (از فرهنگ فارسی معین ). حیوة. (ناظم الاطباء). حیات . محیا. حیوان . نقیض مرگ . زندگانی . مقابل مردگی . مقابل مرگ و ممات . و آن صفتی است مقتضی حس و حرکت . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : خور و خواب و آرام ...
-
کشتی
لغتنامه دهخدا
کشتی . [ ک ُ ] (اِ) زورآزمائی دو تن با یکدیگر بدون به کار بردن آلات و اسباب به قصد بر زمین افکندن همنبرد. مصارعت . به هم چسبیدن دو پهلوان به یکدیگر و کوفتن و افکندن یکدیگر را بر زمین . (ناظم الاطباء). عمل دو کس که بر هم چسبند و خواهند یکدیگر را برزمی...
-
ایوان
لغتنامه دهخدا
ایوان . [ اَی ْ / اِی ْ ] (اِ) صفه و طاق . (برهان ). صفه و طاق عموماً و طاق و عمارتی را گویند که شکل آن محرابی وهلالی باشد خصوصاً. (آنندراج ). نشستنگاه بلند که بر آن سقف باشد در کوشک و دالان بزرگ . (غیاث ). خانه ٔ پیش گشاده . (دهار). درگاه . (مهذب ال...